در اعتکاف کنج ایوان طلایم
آوارهی راه نجف تا کربلایم
این راه، راه مهدی صاحب زمان است
ای کاش باشد در کنارش رد پایم
در اعتکاف کنج ایوان طلایم
آوارهی راه نجف تا کربلایم
این راه، راه مهدی صاحب زمان است
ای کاش باشد در کنارش رد پایم
هستند به جز من همه حاضر
در خود نشکسته ام به ظاهر
از ما که گذشت ما نرفتیم
پابوس ، حلال هرچه زائر
آه از این روزگار پر حسرت
آه از این سرنوشت آه از غم
باز دوری دوباره دلتنگی
بازهم بغض و گریه ی نم نم
زائر اربعین سلام رفیق
اب قدرى بنوش خسته شدى
چندساعت پیاده امده اى؟
به نظر مى رسد شکسته شدى
در خاستگاه رنج ، مجالِ سُرور نیست
قلبی که سوخت پای فراقت ، صبور نیست
هرجا که شمع بود ، پرم را گذاشتم
تا شعله ای به طعنه نگوید ، غیور نیست!
از الان بگم که چن تا دخترت
دیگه نیستن توی جمعمون داداش
دوتاشون تو بیابونا جون دادن
یکی تو خرابه با سر باباش
باری چهل منزل خودم ، بُردم به روی شانه ها
دیدم میانِ شعله ها، بال و پرِ پروانه ها
هر جای این پیکر ردِ ، شلاق جا انداخته
زینب فراوان سنگ خورد ، از پشت بام خانه ها
دور مزار شاهی برپاست سوگواره
یک قافله شکسته با قلب پاره پاره
یک قبر با سه تا شمع، یک قبر دسته جمعی
جمعند دور یک ماه، هفتاد و دو ستاره
اگر بناست همه زیر این علم باشیم
خدا نیاورد آن روز را که کم باشیم
خدا کند که همین دسته جمع بین حرم
کنار حضرت ارباب دور هم باشیم
کنجِ حرم انگار تنها جایِ ما نیست
رفتند زائرها و حالِ ما چه حالیست…
رفتند و ما ماندیم و یک آهِ نهانی
حسرت به دل داریم! این دردِ کمی نیست
جا دارد اگر پای غمت جان بگذارم
مجنون شوم و سر به بیابان بگذارم
بین الحرمینی نشدم بعدِ چهل روز
ظلم است به خود نام مسلمان بگذارم
میان خیل تو از یادها فراموشم
شبیه شمع مزاری غریب، خاموشم
به چشمهای که به دریا نمیرسد رحمی
قسم به جان تو با دوریات نمیجوشم