از سوززهر آب شد از پای تا سرم
با اشکهمقدم شده ساعات آخرم
پایمبه سوی قبله , لبم غرق خون شده
دیگررمق نمانده به اعضای پیکرم
از سوززهر آب شد از پای تا سرم
با اشکهمقدم شده ساعات آخرم
پایمبه سوی قبله , لبم غرق خون شده
دیگررمق نمانده به اعضای پیکرم
پر از شمیم بهشت است منبرت آقا
به برکت نفحات معطرت آقا
هنوز عطر و شمیم محمدی دارد
گلِ دمیده ز لبهای أطهرت آقا
بازگرفته دلم برای مدینه
بازنشسته دلم به پای مدینه
شکرخدا عاشق دیار حبیبم
شکرخدا که شدم گدای مدینه
امشب چرا اینقدر نورانی ست؟
شاید کسی نان می پزد شاید
شاید کسی نذری پزان دارد
بدجور بوی دود می آید!
از سوز زهر آب شد از پای تا سرم
با اشک هم قدم شده ساعات آخرم
پا رو به سوی قبله و لب غرق خون شده
دیگر رمق نمانده به اعضای پیکر