هر کسی وقت گرفتاری سراغش را گرفت
روزی سالانه ی دیگِ اجاقش را گرفت
رو به رو شد هرکسی با حُسنِ زیبای حَسَن
او وفاقش داد و از قلبش نفاقش را گرفت
هر کسی وقت گرفتاری سراغش را گرفت
روزی سالانه ی دیگِ اجاقش را گرفت
رو به رو شد هرکسی با حُسنِ زیبای حَسَن
او وفاقش داد و از قلبش نفاقش را گرفت
از عشق تو شدهست، فراقت نصیب من
جانم به لب رسید و به سر شد شکیب من
لطفی نما، به گوشهنگاهی، دوا بده
بیمار چشمهای توام، ای طبیب من
قلم به دست گرفتم، بگویم از یارم
که هست دم به دم این دم زدن فقط کارم
چگونه دم نزند عاشقی که میسوزد
حرارتی به دل از عشق دلبرم دارم
تا دلم از کرده های خویش نادم می شود
بیش تر از پیش چشمم گریهلازم می شود
“اشک”،بال پر زدن در وادی معراج هاست
گریهکُن در روضه جبریلِ عوالم می شود
از عشق تو شدهست، فراقت نصیب من
جانم به لب رسید و به سر شد شکیب من
لطفی نما، به گوشهنگاهی، دوا بده
بیمار چشمهای توام، ای طبیب من
تا خدایی خدا! در دل وجان است حسین…
ما پناهنده به اوییم امان است حسین
یک حسین گفتم و غمها همه از یادم رفت
همه دلخوشی ما ز جهان است حسین
سبو غیر کوثر ندارد حسین
از این گریه بهتر ندارد حسین
خجالت نکش منتّش را بکش
شکایت ز نوکر ندارد حسین
عارضم خدمتت که ای یارم..
من به خال لبت گرفتارم
آنقدر از تو هرکجا گفتم
یک حسینیه ام که سیارم
خداوندی که لیلای حسین است..
خودش هرجوره شیدای حسین است
ز گریه پاک کردم چشم خود را
بروی چشم من جای حسین است
سخت سنگین شده این سینه ی پُر غم..،چه کنم
آه !با این همه اندوه دمادم چه کنم
شمع از بابت پروانه خیالش تخت است…
من دلسوخته بی مونس و همدم چه کنم
به عشق تو ای یار گفتم حسین
همین اول کار گفتم حسین
خداییش این یازده ماه را
به امید دیدار گفتم حسین
مکروه اگر بر دیگران بر ما ثواب ست
پیراهنم مشکی ست اما آفتاب ست
در وقت غم این جا نمازم باز گردد
در ماه غم مثل دلم در پیچ وتاب ست