شعر حضرت فاطمه س

بهتر بگویم

بهتر بگویم … باید که از یک شاخه پرپر بگویم

وقتی شبانه … می شست حیدر زخم یک پیکر بگویم

آرام و بی تاب … هنگام غسل از چشم های تر بگویم

از زخم پیکر … از های های گریه حیدر بگویم

ای تمامی اقتدار علی

ای تمامی اقتدار علی

رفتی و مانده ام تک و تنها

این تن پر جراحتت امشب

بانی شرم من شده زهرا (س)

چگونه جسم تو را

چگونه جسم تو را شستوشو دهم دریا

چگونه از دلت آمد رهاکنی ما را

خدا به خیر کند تازهاوّلِ غسل است

کنار بازویتان لالهمیشود پیدا

ای حضرت حوریه

ای حضرت حوریه ای روح معانی

ای خاستگاه جلوه های لن ترانی

حالا نمیشد باز پیش ما بمانی؟

ما را مبرّا کن از این دل نگرانی 

گریان روضه ایم

گریان روضه ایم و عزادار فاطمه

عمری اسیر کوچه و بازار فاطمه

جبران لطف مادریش را کجا توان

تا بی نهایتیم بدهکار فاطمه

گریه کن

گریه کن گریه عزیزم که سبکتر بشوی

وقت آن نیست که اینگونه کبوتر بشوی

همسر تازه جوانم نکند خسته شدی

نکند باعث تنهایی حیدر بشوی

دوباره ماندن زهرا

دوباره ماندن زهرا بعید تر شده بود

که درد پهلوی مادر شدیدتر شده بود

دلیل های کبودش جدیدتر شده بود

در این میانه حسن نا امیدتر شده بود

به شب برآمد

به شب برآمد تا اینکه آفتاب کند
قیام کرد, قیامی که انقلاب کند
قیام کرد دلیرانه تا امامش را
برای اذن جهاد این چنین مجاب کند

در سرش خیره سری

در سرش خیره سری فکر خیانت دارد

دست سنگین کسی میل جنایت دارد

یک نفر نیست بگوید مزن این قدر لگد

پشت در حضرت زهراست خجالت دارد

با لهجه ی بلال

با لهجه ی بلال ندا ناگهان رسید

حی علی العزا… عزا ناگهان رسید

مثل ‹‹حسین›› , ‹‹فاطمه›› هم گریه آور است

مثل ائمه گریه ی ما ناگهان رسید

گذشته آب

گذشته آب در این روزگار از سر من

حلال کن کهرسیده است روز آخر من

مرا ببخشکه افتاده ام در این بستر

 

نمانده استتوانی به جسم لاغر من

پیدا و ناپیدا

بازی ما پیداو ناپیداس برخیز

این بازی پستهمین دنیاس برخیز

دیگرتوانمتاق شد اتش گرفتم

چشمان خودواکن علی اینجاس برخیز

دکمه بازگشت به بالا