شعر روضه سوم محرم

ارثیه ی مادر

اصلا خبر داری چه آمد بر سر من؟
بازیچه ی شمر و سنان شد معجر من

تو جان من بودی و بعد از رفتن تو
جانی نمانده بی گمان در پیکر من

بوي سيب

آه از این راه که نیرویِ مرا با خود بُرد
داد از این حلقه که بازویِ مرا با خود بُرد

جایِ بازیِ من آغوشِ عمو جانم بود
رفت با مَشک و هیاهویِ مرا با خود بُرد

تكيه گاه

بابا همینکه دخترکت بی پناه شد
بعد از هجوم اسیرِ غمِ یک سپاه شد

از قتلگاه، تا به خرابه مرا زدند
دور از نگاهِ تو همه جا قتلگاه شد

گلبرگ لطيف

نه فقط خار به صحراي بلا زجرش داد
بلكه با كرب و بلا “كربـُبلا”زجرش داد

مقتل اين گونه نوشته ست كه “مٰاتَتْ كَـمِدْا”
بس كه آن طايفه ي “بي سر و پا” زجرش داد

دکمه بازگشت به بالا