این ناله های غمزده جانسوز و آشناست
این غصه ها پیامد خونهای کربلاست
از ماجرای عشق, مانده فقط آه و ناله ای
اینجا فقط ,قصه, پر از غصه و بلاست
این ناله های غمزده جانسوز و آشناست
این غصه ها پیامد خونهای کربلاست
از ماجرای عشق, مانده فقط آه و ناله ای
اینجا فقط ,قصه, پر از غصه و بلاست
زمان به وقت محرم غروب عاشورا
صدای هلهله در دشت آخر غوغا
دوباره باز شده زخم کهنه دردی
دوباره دست پلیدی که سر زد از شورا
اندازه تمام نفسهای خسته ات
مادر به من نفس بده تا نوکری کنم
علی رضا پورعلی
حـتی خـدا مـیان حسـینیهء غمـش
سوگند خورده است به ماه محرمش
شبهای قدر محترم و با فضیلت اند
امّـا نمی رسند به شبهای مـاتمش
بارالها اجلم را تو به تاخیرانداز
چند روزیست دلم تنگ محرم شده است
شاعر؟؟؟
کم کم سیاهی علمت دیده می شود
آثارخیمه های غمت دیده می شود
افتاده سینه ام به تپش های انتظار
از روی تل دل؛ حرمت دیده می شود
شاعر؟؟؟
ای اجل یک چند روزی دور ما را خط بکش
وعده ما عصر عاشورا کنار قتلگاه
شاعر؟؟؟
سینی بدست بود و سر کوچه دیدمش
با پرچمی که روی نگاهم کشیدمش
“آقا کمک کنید, خدا خیرتان دهد”
او دم گرفته بود .. وَ من می شنیدمش
لباس مشکی ما را به دستمان بدهید
به ما حسینیه ی گریه را نشان بدهید
مرا که راهی بزم عزای اربابم
برای زود رسیدن کمی توان بدهید
یادتان باشد لباس مشکیم را تا کنید
گوشه ای از قبر من این جامه را هم جا کنید
کاش من در شام تاسوعا بمیرم تا شما
خرجیم را نذر خرج ظهر عاشورا کنید