شعر شب دوم محرم

خیمه نَزَن

 

از این بیابان بوی غم می آید آری
دارد صـدایِ مـادرم می آید آری

مادر برایِ تو گرفتـه روضـه برگرد
یک دشت می بینم پُر از سَرنیزه برگرد

ای آینه خواهر

 

تا باد به موی سرت افتاد دلم ریخت
تا اشک ز چشم ترت افتاد دلم ریخت

امروز میان تو و حربن ریاحی …
تاصحبتی از مادرت افتاد دلم ریخت

صاحب کرب و بلا

شده این جمله جوابِ چه خبر کرب و بلا ؟!
“صاحب کرب و بلا آمده در کرب و بلا”
از مدینه سفر عشق , شد آغاز … ولی
آمده حکم , که پایان سفر کرب و بلا

اّلّلهُمَّ اِنّ اَعُوذُبِکَ مِنَ الْکَرْبِ وَالْبَلآءِ

من تو رو دارم دیگه غم ندارم

من تو رو دارم چیزی کم ندارم

به من بگو که چی شده داداشی

دق میکنم اگه پیشم نباشی

زمین کربلا اینجاست زینب

زمین کربلا اینجاست زینب
دیار پر بلا اینجاست زینب
تحمل می کنی؟ گویم برایت
فراق ما دو تا اینجاست زینب

الحمدلله

 من و این روضه ها الحمدلله

 من و یاد شما الحمدلله

من و ماه محرم زنده بودن

 بود حُسن عطا الحمدلله

دلواپسی

دلشوره ای افتاده در جانم برادر

غمگینم وسر در گریبانم برادر

حس بدیدارم, عجب دشت عجیبی ست

مبهوت سِحر این بیابانم برادر

کاروان بهشتیان

کاروان بهشتیان آمد

کربلامیهمان نوازی کن

متبرک شدی به عطر حسین

برترین خاک, سرفرازی کن

 

من تو رو دارم

من تو رو دارم دیگه غم ندارم
من تو رو دارم چیزی کم ندارم
به من بگو که چی شده داداشی
دق میکنم اگه پیشم نباشی

از وطن راهت

از وطن راهت کجا افتاده آواره حسین
کشتی از دریا جدا افتاده آواره حسین

دیدی آخر راست شد دلشوره های خواهرت
راه ما در کربلا افتاده آواره حسین

زینب رسید کرب وبلا خاک بر سرم

زینب چو دید کرببلا را دلش گرفت

 بانویمان به وسعت دنیا دلش گرفت

حسی غریب در دل او جا گرفت بود

 آهی کشید و بعد همانجا دلش گرفت

سپاه فتنه برای تو نقشه هـــــا دارد

سپاه فتنه برای تو نقشه هـادارد  

چقدر کرب و بلا قصه بـلا دارد

نزن تو خیمه در اینجا که لشگر کوفه   

نگاه شومُ و عجیبی به خیمه ها دارد

دکمه بازگشت به بالا