اگر تو آه کِشی خشک و تَر نمیماند
اگر تو گریه کُنی که جگر نمیماند
بیا و آه مَکش با حرارتِ جگرت
که از مجالسِ روضه اثر نمیماند
اگر تو آه کِشی خشک و تَر نمیماند
اگر تو گریه کُنی که جگر نمیماند
بیا و آه مَکش با حرارتِ جگرت
که از مجالسِ روضه اثر نمیماند
چشمِ تو دنبالِ خود چشمانِ ما را میکِشد
منتِ این اشکها را لطفِ آقا میکِشد
در کجا میآیی و گیسو پریشان میکُنی
میکُشد ما را غمت تا آه زهرا میکِشد
این زمین داغ به دل میدهد آخر... برویم
در من آشوب شده جانِ برادر برویم
خاک اینجا چقدر بوی جدایی دارد
زینت دوش نبی؛ جانِ پیمبر(ص) برویم
اینجا کجاست برادر من؟ زودتر بگو
ای یادگــار مــادر من, زودتـر بگـو
این دلهره که در دل زینب فتاده چیست؟
بنگـر به حـال مضطر من, زودتر بگو
وقتی سوال کرد که این سرزمین کجاست؟
گفتند غاضریه و ماریه, نینواست
فرمود نام دیگر این دشت غصه چیست؟
این خاک داغدیده مگر قتلگاه کیست؟
از ابتدای راه دائم بی قرارم
حق دارمآخر!مادرم! دلشوره دارم
گرما کشیدن روزها بسیار سخت است
با شیرخواره دربیابان کار سخت است
رسید قافله ای که به ناله می آمد
میان قافله طفلی سه ساله می آمد
خلاصه قافله ی غم در آفتاب رسید
علیِاصغر ششماهه با رباب رسید
من خطا کارم جفا کردم به تو اما ببخش
گرچه بد کردم – پشیمانم – مرا حالا ببخش
راه بستم بر تو و ترسید از من دخترت
علتِ دلشوره ی زینب شدم من را ببخش
چشام صحرا رو دریا می کنم
وسط معرکه غوغا می کنم
روی این خاک با خدا وعده داری
من خودم خیمه تو بر پا می کنم
از این بیابان بوی غم می آید آری
دارد صـدایِ مـادرم می آید آری
مادر برایِ تو گرفتـه روضـه برگرد
یک دشت می بینم پُر از سَرنیزه برگرد
تا باد به موی سرت افتاد دلم ریخت
تا اشک ز چشم ترت افتاد دلم ریخت
امروز میان تو و حربن ریاحی …
تاصحبتی از مادرت افتاد دلم ریخت
شده این جمله جوابِ چه خبر کرب و بلا ؟!
“صاحب کرب و بلا آمده در کرب و بلا”
از مدینه سفر عشق , شد آغاز … ولی
آمده حکم , که پایان سفر کرب و بلا