می چکد خون دلم از ساغری که سوخته
میلِ به پرواز دارم با پری که سوخته
اشتیاق وصل دارم آه آه دوری ام
هی زبانه می کشد از حنجری که سوخته
می چکد خون دلم از ساغری که سوخته
میلِ به پرواز دارم با پری که سوخته
اشتیاق وصل دارم آه آه دوری ام
هی زبانه می کشد از حنجری که سوخته
به گردِ بسترِ تو دادِ بیداد
نشسته دخترِ تو دادِ بیداد
چه سازم با دلِ خود وای ای وای
چه سازم با سرِ تو دادِ بیداد