شعر شهادت باب الحوائج

یا باب الحوائج

حلقه را کوبیدم و اعجاز را آغاز کرد
در به رویم حضرتِ موسی بن جعفر(ع) باز کرد

با تبسم بی گلایه با صفا بی ادّعا
مثل هر دفعه فقط لطف و کرم آغاز کرد

آقای من

در این زندان ندارد روز، فرقی با شب تارم
ز دوری ات رضا جانم گره افتاده در کارم

تمام آرزوی من، بوَد این آرزوی من
که من این لحظه‌ی آخر، ز رویت بوسه بردارم

دلهای عاشق

رشته‌ی دلهای عاشق پشت این در بسته شد
بار ما از خانه‌ی موسی ابن جعفر بسته شد

تا خبر آمد غروب از خانه بیرون می‌زند
با هجوم سائلان از صبح معبر بسته شد

آه

آقا به غیر آه نوایی دگر نداشت
آهِ امام در دل سندی اثر نداشت

در زیر تازیانه امانش بریده شد
معلوم بود یک دو نفس بیشتر نداشت

یا موسی ابن جعفر(ع)

برای رزق می آید کنارت صبحگاهان هم
به شوقِ رحمت تو دست بالا برده باران هم

تویی آئینه ایی که قبله در چشمت نمایان است
به روی تو علی و فاطمه پیداست ، یزدان هم

مولای من

گفتم برای بار آخر می نویسم
یک بار دیگر ٬ بار دیگر می نویسم

بی اختیارم ناخودآگاه است اینکه
در هر غزل از نام دلبر می نویسم

یا موسی ابن جعفر(ع)

مادربزرگم خانه‌ای از جنس باور داشت
آجر به آجر در دلش سوغات قمصر داشت

کنج حیاط کوچکش باغ بزرگی بود
گلدان به گلدان شعرهای روح پرور داشت

سفره‌ی موسی‌بن‌جعفر(ع)

همیشه سهم آب و نان ما چندین برابر بود
چرا که رزق ما از سفره‌ی موسی‌بن‌جعفر بود

اگر باب‌الحوائج خوانده می‌شد علتش این است؛
که با قلب شکسته مرهم دل‌های مضطر بود

مولای من

همانگونه که شب را روشنایِ ماه میبخشد
خدا در ظلمت دنیا چراغ راه میبخشد

به حکم”البلاء للولاء”است اینکه در تاریخ
خدا به دوستان خود غمی جانکاه میبخشد

آقای من

این کبوتر کز قفس بال و پرش بیرون زده
بارها خون دل از چشم ترش بیرون زده

روزه دارِ بی کسِ مارا چنان هرشب زدند..
استخوانهای تنش از پیکرش بیرون زده

باب‌الحوائج

خدا از ما نگیرد منت باب‌الحوائج را
غمِ او روضه‌ی او صحبت باب‌الحوائج را

سر هر روضه‌ای که گریه کردم سفره‌ای دیدم
خدا از ما نگیرد هیأت باب‌الحوائج را

آه

با گریه،با آه دمادم می نویسند
در ذیل مُصحف،شرحِ ماتم می نویسند
اندوه را با جوهر غم می نویسند
این روضه را مثل مُحَرَّم می نویسند

دکمه بازگشت به بالا