شعر شهادت بنت موسی ابن جعفر

غریب شهر خراسان

غریب شهر خراسان بیا برادر من
ز دوری تو چکد خون،ز دیده ی تر من

ببین که یار تو بی یار و یاور افتاده
ببین که خواهر تو بین بستر افتاده

اشک میریزم تک و تنها

چشم هایم میشود دریا برای دیدنت
اشک میریزم تک و تنها برای دیدنت

من مدینه…تو خراسان، داغِ هجران شعله ور
می شمارم روز و شبها را برای دیدنت

یا حضرتِ معصومه(س)

اگر چه درد … اگر چه هزار غـم داریم
کنارِ حضرتِ معصومه ما چه کم داریم

کنارِ دختـرِ بــاران و خواهرِ خورشـــید
بهشت حرفِ کمی هست تا حرم داریم

اِشْفَعی لی فاطمه

میزبانت گشت قم اینگونه تا روز جزا
رشد کرد اینگونه دین در تار و پود این فضا

بعد مشهد با احادیثی که از قم آمده
شد برای کل ایران فرصت تو مُقتضیٰ

بی بی جانم

گل باغ پدرت بودی و پر پر نشدی
سوخته در وسط شعله پس در نشدی

فاطمه بوده ای اما جگری از تو نسوخت
وسط شعله ی آتش پسری از تو نسوخت

گدای کریمه شدن افتخار است

در این روزگاری که دل بیقرار است
گدای کریمه شدن افتخار است

ثواب زیارت برایم نوشتند
خودم نه، دلم سوی تو رهسپار است

یا بنت موسی ابن جعفر(س)

ای مه و شمس و ضیاء بی قرینِ شهر قم
بارگاه و قبه ات باشد نگینِ شهر قم

فاطمه نامی و در عصمت مثال مادری
عطر زهرائی دهد با تو زمینِ شهر قم

یا کریمه اهل بیت

معصومه با زینب عزایش فرق دارد
اصلا تمام روضه هایش فرق دارد

خیلی شبیه عمه جانش بود اما
مهمانی و مهمانسرایش فرق دارد

بانو

گل بود که می‌ریخت سر خواهر سلطان
هم صحبت معصومه نشد مرد در ایران

نه گرمی آفِتاب نه سوز عطش بود
دادند به او خانه در باغ و گلستان

 بهمن ترکمانی

سلام ای فوق باورها

سلام ای دختر موسی ، سلام ای فوق باورها
سلام ای سرو ِ در سایه ، سلام ای سایه ی سرها

چه در غیرت ،چه در عفت ، چه با این عمر کوتاهت
تو دادی پیروی از مادران را یاد دخترها

آه

تا که یاد غم هجر پدرش می افتاد
سختی راه سفر از نظرش می افتاد

تب که می کرد ز تاب و تب زهرا می سوخت
گریه می کرد و چنین پلک ترش می افتاد

یا بنت ولی الله

هوای سوریه کردی برو قمْ زینبِ ایران
هوای کربلا کردی برو تا مشهدِ سلطان

دمشق و کربلا را ما در ایران توامان داریم
رضای ما حسین ماست و معصومه ، زینب جان

دکمه بازگشت به بالا