شعر شهادت امام باقر (ع)

امام پنجم

همینکه ذکر احادیث قال باقر شد

عجین دل همه با کردگار غافر شد

دلیلِ زینتِ دین پیمبرست باقر

عزیز حضرت زهرا و حیدرست باقر

امام پنجم و باب النجات انسان ست

شفیع محشر پروردگار سبحان ست

اگر چه اهل دیار رسول اکرم بود

ولی دلش همه دم غرق حزن و ماتم بود

مدینه در دل خود عالمی حکایت داشت

مدینه آب و هوایش شمیم غربت داشت

مدینه باغِ دلش را همیشه پرپر کرد

صفای آینه اش را زغم مُکَدَر کرد

میان روضه ی حیرت مکررا میسوخت

همینکه چشم ترش رابه میخِ در میدوخت

زداغ یاس نبی غرقِ بی قراری بود

هوای دیده ی او دم به دم بهاری بود

شبی مصیبت مادر قرار از او میبرد

شبی زماتم سنگین کربلا میمرد

گواه غربت و درد عزیز زهرا بود

خودش زجمع اسیران روز غوغا بود

بنا به مرثیه ی نینوا نوایی داشت

به یاد کرببلا مجلس عزایی داشت

به یاد لحظه ی تلخی که در زمین افتاد

بلند مرتبه شاهی ز صَدر زین افتاد

از آندمی که حسین بی کس و غریب افتاد

میان عده ی وحشی و نا نجیب افتاد

از آن زمان که غریبانه دست و پا میزد

سنان میان دهان،نیزه بی هوا میزد

به آندمی که حسین در یم جفا افتاد

سرش به پنجه ی آن شمر بی حیا افتاد

زمینِ کرببلا وادی بلا گردید

به دست زاده ی بد کاره سر جدا گردید

بریده شد سر و دیدند پیکری افتاد

کنار مقتل فرزند مادری افتاد

نوای اهل حرم تا به عرش اعلا رفت

تمام دار و ندار حرم به یغما رفت

زمین ز خون ولی خدا به جوش آمد

صدای نعل تر و تازه ای به گوش آمد

تنی زکینه لگدمال سم اسبان شد

فراز تل ز غمش خواهرش پریشان شد

سری به نیزه شد اندر برابر زینب

خدا کند که نباشد برادر زینب

رضا آهی 

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا