غریب شهر خراسان بیا برادر من
ز دوری تو چکد خون،ز دیده ی تر من
ببین که یار تو بی یار و یاور افتاده
ببین که خواهر تو بین بستر افتاده
غریب شهر خراسان بیا برادر من
ز دوری تو چکد خون،ز دیده ی تر من
ببین که یار تو بی یار و یاور افتاده
ببین که خواهر تو بین بستر افتاده
چشم هایم میشود دریا برای دیدنت
اشک میریزم تک و تنها برای دیدنت
من مدینه…تو خراسان، داغِ هجران شعله ور
می شمارم روز و شبها را برای دیدنت
اگر چه درد … اگر چه هزار غـم داریم
کنارِ حضرتِ معصومه ما چه کم داریم
کنارِ دختـرِ بــاران و خواهرِ خورشـــید
بهشت حرفِ کمی هست تا حرم داریم
میزبانت گشت قم اینگونه تا روز جزا
رشد کرد اینگونه دین در تار و پود این فضا
بعد مشهد با احادیثی که از قم آمده
شد برای کل ایران فرصت تو مُقتضیٰ
گل باغ پدرت بودی و پر پر نشدی
سوخته در وسط شعله پس در نشدی
فاطمه بوده ای اما جگری از تو نسوخت
وسط شعله ی آتش پسری از تو نسوخت
در این روزگاری که دل بیقرار است
گدای کریمه شدن افتخار است
ثواب زیارت برایم نوشتند
خودم نه، دلم سوی تو رهسپار است
ای مه و شمس و ضیاء بی قرینِ شهر قم
بارگاه و قبه ات باشد نگینِ شهر قم
فاطمه نامی و در عصمت مثال مادری
عطر زهرائی دهد با تو زمینِ شهر قم
معصومه با زینب عزایش فرق دارد
اصلا تمام روضه هایش فرق دارد
خیلی شبیه عمه جانش بود اما
مهمانی و مهمانسرایش فرق دارد
گل بود که میریخت سر خواهر سلطان
هم صحبت معصومه نشد مرد در ایران
نه گرمی آفِتاب نه سوز عطش بود
دادند به او خانه در باغ و گلستان
بهمن ترکمانی
سلام ای دختر موسی ، سلام ای فوق باورها
سلام ای سرو ِ در سایه ، سلام ای سایه ی سرها
چه در غیرت ،چه در عفت ، چه با این عمر کوتاهت
تو دادی پیروی از مادران را یاد دخترها
تا که یاد غم هجر پدرش می افتاد
سختی راه سفر از نظرش می افتاد
تب که می کرد ز تاب و تب زهرا می سوخت
گریه می کرد و چنین پلک ترش می افتاد
هوای سوریه کردی برو قمْ زینبِ ایران
هوای کربلا کردی برو تا مشهدِ سلطان
دمشق و کربلا را ما در ایران توامان داریم
رضای ما حسین ماست و معصومه ، زینب جان