دید چشمش همه جا در دلِ دشتی که فرا رویِ نگاهش پُر خون لبخند نگاهش پُر خون و به هر گوشه از آن پیکر صد پارهی یاری به زمین مانده و آلالهای بالایِ سرش رَسته و بشکفته خودش بر سرِ نعشِ حبیبی
شعر طفلان حضرت زينب
دیگر بساط روضه ی او پا گرفته بود
اشکش از او مجال تماشا گرفته بود
در خیمه مانده بود نبیند برادرش
در خیمه نذر روضه ی زهرا گرفته بود