شعر محرم 1404

بابای خوبم

کاری از دست کسی بر نمیاد
من خودم اینارو بیرون میکنم
نوه ی فاطمه ام خوب بلدم
من با گریه شامو ویرون میکنم

عمــــو عبّاس(ع)

کاروان در مسیرِ راز و نیـــاز
مدّتی از مسیـــر باقــــی بود
دختری مثلِ آسمان معصــوم
باز هم رویِ دوشِ ساقی بود

اسیر دست طوفان

اسیر دست طوفان است گیسویی که وا مانده
گلِ سر داشتم، در پنجه های زجر جا مانده

تو میگفتی شبیه مادرم زهراست این دختر
بیا بابا ببین قد مرا بدجور تا مانده

بی بی جانم

صد زخم به بال و پر ، کبوتر دارد
این یاس نشانه های مادر دارد

با سر به حضور او مشرف شده است
بابا چه ارادتی به دختر دارد!

 بردیا محمدی

اُف به دنیا

اُف به دنیا ؛ رقیه سیلی خورد
بین صحرا رقیه سیلی خورد

دختری را برای سکه زدند
اُف به دنیا رقیه سیلی خورد

نوه ی حیدری

یاحسین ای همه ی هستی مردان غریب
قبله ی جون و زهیر و وهب و حر و حبیب
آمدم شعر بگویم که در این حال عجیب
روضه آمد به میان شکل مربع ترکیب

زهراترین مقـام

در گوشه ی خرابه گلستان رقیّه است
شأنِ نزولِ ســوره ی باران رقیّه است
تفســیرِ آیــه آیــه ی قـرآن رقیّه است
این دخترِ شــبیه به طوفان رقیّه است

وای وای

خسته ام بس که بین این صحرا
در پی تو دویده ام ای طفل
چکمه هایم خراب شد از بس
خار از آن کشیده ام ای طفل

سه ساله دخترت

دریاب سه ساله دخترت را
بگذار به دامنم سرت را

باید که تلافی اش نمایم
آن بوسه ی روز آخرت را

حیِّ علی العزا

به وقتِ حیِّ علی الماتمش دمی بدهید
به چشم گریه کنان اشکِ نم نمی بدهید

برای سایه نشینیِ جنت الاعلی
به نام نامیِ ارباب پرچمی بدهید

فقط حسین(ع)

بسیار گریه کرد برای تو مادرم

حالا میان روضه از او نام می برم

خیلی به روضه های شما بود معتقد
تاکید داشت هم به منو هم برادرم

ببار اشک عزا

خمار اشکم و محتاج ناز بارانم
ببار اشک عزا بر جهان بی جانم

به لطف اشک عزایت، رفیق زندگی ام
به زندگانی ام امیدوار می مانم

دکمه بازگشت به بالا