کدام پنجه رسیده به ماه پیرهنت
که خون سپیده زده در نگاه پیرهنت
به روز حشر گریبان ِ عالمی گیرد
به دادخواهی اگر آید آه پیرهنت
کدام پنجه رسیده به ماه پیرهنت
که خون سپیده زده در نگاه پیرهنت
به روز حشر گریبان ِ عالمی گیرد
به دادخواهی اگر آید آه پیرهنت
هستی ام اشک، کوله بارم اشک
حاصل عمر و روزگارم ، اشک
زائری خسته آمدم از راه
بیقرارم ، شود قرارم اشک
خوشا به حال دو چشمی که هست گریانت
خوش آن زبان که فقط هست مرثیه خوانت
خوش آن دهان که به ذکر تو میشود خوش بو
خوش آن کسی که شود ذاکر خوش الحانت
من آمدم دنیا برای تو بمیرم
با غصه های کربلای تو بمیرم
من آمدم در بین جمع گریه کن ها
با های های گریه های تو بمیرم
بیچارهام به چارهی من التفات کن
آنی، دمی، نگاه بر این خاک پات کن
بر طالع کویر دلم خشکسالی است
فکری به حال و روز دل این قنات کن
ورقِ زندگی ام را به خدا برگرداند
نور عشق تو ز بیراهه مرا برگرداند
من خطا رفتم و پیش همه گفتم با عشق
ناز چشمان تو من را ز خطا برگرداند
گر به تکلیف غمت مونسِ جانست چه غم
تا یکی مثلِ تو اربابِ جهانست چه غم
شیوه ی دلبریت خون جگرم کرد .. ولی …
چون سرِ زلفِ تو پایش به میانست چه غم
به چنگ آورده ام با خون دل پروانه بودن را
خدا از ما نگیرد نوکر این خانه بودن را
منم آن نوکری که، سوختن را دوست می دارد
غریبانه غریب بی کفن را دوست می دارد
امشب صدات میزنم از دل حسین جان
آقا تویی و ما همه سائل حسین جان
ای کشتی نجات مرا با خودت ببر
کشتی ما که مانده به ساحل حسین جان
در تمام عمر دنبال نگاه دلبرم
با همین امید دائم در هوایش می پرم
هر زمانی صاحب خانه عتابم میکند
میفرستد در پی ام میداند این دور و برم
گرد ممزوج خاک قتلگهم
از خود آقا مرا جدا نکنی
هر چه خواهی بکن ولی ارباب
دورم از شهر کربلا نکنی
گیرم اصلا نبری کرب و بلا چندین سال
کرمت را که نباید ببرم زیر سؤال
من همینقدر که نامت به زبانم جاریست
به تو مدیونم و هستم به خدا خوش اقبال