ای عاشقان دوباره زمان صفا رسید
نوری دگر زمنبع نور خدا رسید
رخشنده گوهر صدف آسمان عشق
زیباترین سلاله ی خیرالوری رسید
شعر مدح امام هادی
شروعِ عشق، به نامِ خدا، به نامِ شما
من آفریده شُدم تا شَوم غلامِ شما
هزار شکر نبوده هنوز روی سرم
به غیرِ سایه ی لطفِ عَلَی الدَّوامِ شما
اگر رزقِ من سامرایی نِمی شد
نصیبم مقامِ گدایی نِمی شد
اگر قابلیَّت نمی داشت قلبم
ز چشم کریمت عطایی نمی شد
به نگاه تو، خدای تو، اشارت میکرد
عشق را، سوی دو چشم تو، هدایت میکرد
ماه اگر ذکر به لب، گِرد زمین میچرخید
صورت ماهِ تو را، داشت زیارت میکرد
تا ده شمردیم و خدا آورد نور دیگری
مستیم هر بار از خمی، این بار جور دیگری
این نور هربار آمده یک سال برْکت کِشتهایم
این روزها از کوی ما دارد عبور دیگری
هرکه را آسمانی اش کردند
در نگاه تو فانی اش کردند
که عطر و بوی تو داشت
غرقِ در مهربانی اش کردند
ما را در آسمان تولا رها کنید
در راه عشق آل پیمبر فدا کنید
کوری چشم دشمن مولای آفتاب
ما را غلام حضرت هادی صدا کنید
کشک بیهوده چرا عقل کمت می سابد
برسر حرف مگر نور خدا می خوابد
آسمان را بنگر تا که ببینی – هادی …
– آفتابیست که بر روی سرت می تابد
موسی علیمرادی
شعر تو دل ستمگران را لرزاند
یعنی که “قساوتِ جهان” را لرزاند
مضمون تو,”کاخِ” ظلم را درهم ریخت
حتی دلِ”خاک”های آن را لرزاند
عارفه دهقانی
در بینِ کلوخ و خشت,جریان دارد
تا ساحلِ سرنوشت,جریان دارد
هر قطره ی آبی که به این رود رسید,
در قطعه ای از بهشت,جریان دارد
عارفه دهقانی
بال کسی به اوج هوایت نمی رسد
حتی ملک به گرد دعایت نمی رسد
دسـتان آسمان به بلنـدای آسمان
بر خاک ریشه های عبایت نمی رسد