نگـاهی برنجف انداختم من
حَرَم رادیدم و دل باختم من
نمی خوانم خدا او را ولی از
خدایش هـم جدا نشناخـتم مـن
نگـاهی برنجف انداختم من
حَرَم رادیدم و دل باختم من
نمی خوانم خدا او را ولی از
خدایش هـم جدا نشناخـتم مـن
گر حب علی رابه دلت راه نباشد
ای منکر مولا ز علی عیب نباشد
تقصیر برآن نطفه ناپاک گذارید
چون مهر علی بردل ناپاک نباشد
محمد دستان
تا آن زمان که گردش این روزگار هست
تا آن زمان که روز وشبی برقرار هست
کم یا زیاد بسته به میزان لطف حق
پای پیاده عشق به هر دل سوار هست
دریا غریق مرحمت بی کران تو
هفت آسمان تجلی رنگین کمان تو
خورشید ناز می کشد از ذرهای خاک
آن جا که صبح می گذرد کاروان تو
هو هو نکنم جنون مـرا مـی گـیـرد
مـیخانه غم دوباره پــا مــی گـیــرد
هوهو نـکنم ز عـاشقی مــی مـیرم
از مـردم ایــن زمــانـه مـن دلگیرم
حیدر که به ملک کل هستی شاه است
از حال تمامی بشر آگاه است
قرآن به طواف اوست دائم مشغول
چون نقطه زیر باء بسم الله است
مسعود یوسف پور
دستی به روی سینه تو هم احترام کن
همراه من به ساقی مستان سلام کن
ساقی سلام جرعه آبی به ما بده
ساقی سلام جام شرابی به ما بده
جانشین غریب مولا بود
پسر مهربان زهرا بود
یل بی های و هوی صفین و
شیر بی ادعای دنیا بود
*هر شب به دفتر دل خود حک کنم حسین
استاد من نداده به من مشق دیگری*
بر سینه میزنم که مبادا درون آن
غیر از حسین خانه کند عشق دیگری
محسن نورپور
تا سر زند خورشید او از صبح بامش
یک آسمان مست از تماشای مدامش
تا گردباد شوق او در دشت پیچید
صدها رمه آهو نشسته بین دامش
اسوه ایثار و ایمان زینب است
مرجع کل خطیبان زینب است
گر ببینی کربلا دارد به خود این اعتبار
اعتبار کربلا در اعتبار زینب است
محمد غفاری
باز مرغ غزلم میل پریدن دارد
تا به ایوان نجف شوق رسیدن دارد
نمک سفره ام از حضرت زهراست ولی
باده از دست یدالله چشیدن دارد