شعر مدح حضرت ابالفضل

بیا تا برویم

باده در جام مهیاست بیا تا برویم

میکده منتظر ماست بیا تا برویم

رد دعوت عین کفر است به آئین وفا

دوش ساقی خود ز من خواست بیا تا برویم

مشکل گشا

بس که دست دلبرم مشکل گشایی می کند

خلق می گویند این سقا خدایی می کند

گر چه از فرط گنه بیگانه گشتم با دلش

اوست دائم با دل من آشنایی می کند

شیر ام البنین حلالت باد

آب شرمنده ی لبت عباس

تشنگی مُرد از خجالت تو

مردومردانگی برای ابد

رفت زیربلیط غیرت تو

دکمه بازگشت به بالا