در جهل، سرآمدی و بی مانندی
از خشم ِ خدا به تارِ مویی بندی
توهینِ تو شد باعث خشم زهرا(س)
با دست خودت گورِ خودت را کندی
در جهل، سرآمدی و بی مانندی
از خشم ِ خدا به تارِ مویی بندی
توهینِ تو شد باعث خشم زهرا(س)
با دست خودت گورِ خودت را کندی
گرچه عمری بر در این خانه زحمت میکشیم
کم برایت شعر گفتیم و خجالت میکشیم
دیگران نقاشی موهن برایت میکشند
ما فقط در کنج عزلت آه حسرت می کشیم
از کتاب وصف تو یک حرف هر کس خوانده باشد
از سر حیرت دهانش چون حرا وا مانده باشد
هر کسی از سجده بر نورت تمرد کرد، رد شد
عدل حق است این که شیطان را ز عرشش رانده باشد
غارِ حرا.. سینا شده در روزِ مبعث
ذکرِ خدا احیا شده در روزِ مبعث
اِقراء باسمِ ربّکَ.. نجوایِ عشق ست
بر رویِ لب گویا شده در روزِ مبعث
شب در سکوت کوچه بسی راه رفته بود
امواج مد واقعه تا ماه رفته بود
هر یوسفی که پیرهنی از کمال داشت
با طعن گرگِ حادثه در چاه رفته بود
لطافت موج میزد در صدایت
که دل برد از خدا هم ربنایت
خدا خلقت نمود و عاشقانه
دمی زل زد به برق چشمهایت