شعر مدح حضرت معصومه

صحن آئینه

بس که لبریز شد از وصف تو جام کلمات
عاجز از مدح تو گردید تمام کلمات

شاعران گرچه نوشتند ولی کافی نیست
باید از مدح تو خوانند امام کلمات

فرق میکند

در قم عجیب حال گدا فرق میکند
قبله تویی و قبله نما فرق میکند

بَدوِ ورودتان به همه شهر گفته ایم
همشیره ی امام رضا فرق میکند

معجزه

آمدی و حق بده چشمان ما حیران شود
مقدم زهرایی تو خوب گل باران شود

یا خلیله آمدی در حیرت این دشت داغ
تا کویر تشنه ی قم خانه ی رضوان شود

خواهر

هر جا که خواهری است, برادر همیشه هست
دنبال هر برادر, خواهر همیشه هست

این جذبه های عشق تمامی نداشته
دلدادگی میان دو دلبر همیشه هست

حرم آل فاطمه

چشم دلم به سمت حرم باز می‌شود
با یک سلام صبح من آغاز می‌شود

پر می‌کشد دلم به هوای طواف تو
وقتی که لحظه, لحظهٔ پرواز می‌شود

ما در ایران دو کربلا داریم

شکر بر منّت خدا داریم

باز هم شوق ربّنا داریم

ما ز یمن حضور سبز شما

دلی از عشق با صفا داریم

بانوی برکات

نشسته ام بنویسم حرم, حرم… بانو

چه خوب شد که دوباره کبوترم بانو

 نشسته ام بنویسم مرا به قم ببری

دو هفته ای شده اصلاً نمی پرم, بانو

حرم امن

حرم امن تو کافی ست هراسان شده را

مثل شه راه بده آهوی گریان شده را

دل سپردیم به آن معجزه ی چشمانت

تا که آباد کنی خانه ی ویران شده را

کریمه

روزگار نیک و تقدیری نکوتر داشته

هر کسی که در ره عشقت قدم برداشته

تازه در فردای محشر زائرت پی می برد

آب سقاخانه ی تو طعم کوثر داشته

در قم که آمدم دل سنگم جلا گرفت

در قم که آمدم دل سنگم جلا گرفت

مثل کبوتری به حریم تو جا گرفت

گرد و غبار دور و بر صحن این حرم

گرد و غباری از دل آیینه ها گرفت

دست مرا گرفت …

دست مرا گرفت و به دستم قلم گذاشت

حسی که باز پای مرا در حرم گذاشت

حسی که اشک وار به چشمم قدم گذاشت

تا اشفعی لنا به لبم دم به دم گذشت

خاتون شهر آینه هایی

خاتون شهر آینه هایی بزرگوار

زهرای شهر یثرب مایی بزرگوار

 چشمم لک ندیده دمی سایه ی تو را

ناموس بارگاه خدایی بزرگوار

دکمه بازگشت به بالا