شعر مدح سید الشهداء

وقتی که عرصه بر نفسم تنگ میشود

وقتی که عرصه بر نفسم تنگ میشود

یا شیشه دلم به غمی رنگ میشود

 

بغض ترک ترک شده ام هر زمان شکست

قلبم به نبض روضه هماهنگ میشود

به روز حشر …

به روز حشر کفن پوشهای سینه کبود

به حال هروله یکسر ندای ما ارباب

چه کرده داغ تو با سینه های ما ارباب

که آه میچکد از ربنای ما ارباب

شراب و اشک …

شراب و اشک  دو تا میهمان جام منند

که این دو باعث سر مستی مدام منند

شراب از خم قالو بلی و اشک ازخون

دو رکن هستی من علت دوام منند

ایمان بدون عشق تو محکم نمیشود

بزم حضور بی تو فراهم نمیشود

ایمان بدون عشق تو محکم نمیشود

بر کائنات گر که کنی لطف بی حساب

یک ذره از خزانه ی تو کم نمیشود

کار من نوکری و کار حسین است کَرَم

کار من نوکری و کار حسین است کَرَم

من ز شغلم بسوی حرفه ی دیگر نروم

تا حوالتگه دل در حرم کرب وبلاست

گر که دنیا نبُوَد  در کف مقصود چه غم

نوکر خانه ی ارباب و غم دنیا ؟ وای

لحظه ای نیز نیاید غم دنیا به سرم

هیچ بودم من و او خواست که با “کنفیکون

رهنمونم بشود جانب هستی ز عدم

آفریننده ی نوکر چه کسی جز شاه است؟

خاک آب و گل من هست غباری ز حرم

به دم و بازدم سینه زنانش سوگند

طپش سینه حسین است فقط  دم همه دم

دعبل زار نگهدار سر رشته ی عشق

نوکر کوی حسینی و سگ ماه دمشق

مجید خضرایی

 

ما طفل مکتبیم و بُوَد گریه مشق ما

هر کس بر تو نبارد بصیر نیست

آزاده نیست آنکه به عشقت اسیر نیست

کافر کسی است کز تو نمازش تهی بُوَد

درمانده هر که به کویت فقیر نیست

لطف شما

همیشه لطف شما سایه ی سرم شده است

به یمن توست اگر نام ما علم شده است

خدای نیاورد آن روز را که من بینم

که مهربانیتان بر غلام کم شده است

کربلای حسین

از آن خوشم که شدم نوکر سرای حسین

منم غلام کسی که بود گدای حسین

دو چشم داده خداوند تا که گریه کنم

یکی برای حسن آن یکی برای حسین

مقدسات خدا

روز نخست نام تورا تا گذاشتند

عشق تو را به سینه ما هاگذاشتند

نام تو که بروی لب عرشیان نشست

آنجا بنای دیده دریا گذاشتند

گدای حسین

این بار هم به سینه زنت آبرو بده

با اشک روضه قلب مرا شستشو بده

مگذار دست من بشود هر کجا دراز

آقا خودت به دست گدایت سبو بده

 مهدی نظری

 

حسین , جان تو با ما ببین چه ها کرده

بیا به حلقه ما دم بده که دم گیریم

برای سجده کمی تربت حرم گیریم

بیا که با نفست بوی کربلا پیچد

نشان قبله خود را از آن قدم گیریم

مشق بابا آب

غمی چو تلخ تر از درد بر تو حادث شد

که اشکهای خدا روی گونه ات حس شد

بریده شد ز اذن تا اذن* گلو پس از این

زمین زخون علی بیمه حوادث شد

دکمه بازگشت به بالا