دچارتم توام دچار منی
معلومه خیلی بی قرار منی
معلومه از نگات به قلب صحرا
یه امشبو فقط کنار منی
شعر مرثیه
شب آخر است امشب شب اخر من و تو
چه قیامتی ست اینجا شده محشر من و تو
برویم دربیابان بکَنیم هرچه خار است
نگران بچه ها شد دل مضطر من و تو
دچارتم توام دچار منی
معلومه خیلی بی قرار منی
معلومه از نگات به قلب صحرا
یه امشبو فقط کنار منی
چشم یک شهر به دست کرم توست حسین
بهترین شادی ما اشک غم توست حسین
سوخت از عمر هرآن لحظه که بی عشق گذشت
عشق نابی که، فقط در حرم توست حسین
عمرم بدون نوکری ات عزتی نداشت
بی اشک روضه روز و شبم لذتی نداشت
ای شرط توبه ی پدر دور از بهشت
بر ما خدا بدون غمت رحمتی نداشت
مگر به جز تو تمنای دیگری هم هست ؟
مگر به سینه تقاضای دیگری هم هست ؟
برای در زدن این گدا به خانهی تو
به غیر سینه مگر جای دیگری هم هست؟
ما هر چه بود پای محرم گذاشتیم
در چَشم ها دو چِشمه ی زمزم گذاشتیم
قطعاً دعای فاطمه پشت و پناه ماست
وقتی دم حسینیه پرچم گذاشتیم
به دنبال تو بودم بین هیات ها شدی پیدا
میان صفحه ی سرخ روایت ها شدی پیدا
به دنبال تو گشتم دسته های سوگواری را
میان کوچه ها بین علامت ها شدی پیدا
چون از ازل شده ام سخت مبتلای حسین
من آن خدای پرستم ، که شد خدای حسین
علی الصباح قیامت نمیکنم قد راست
اگر که سر بگذرام به خاک پای حسین
چِقَدر خیر دیده ایم از محبّت حسین
به روی شانه های ماست دست رحمت حسین
زبانزدِ تمام عالم است مهربانی اش
دل مرا که بُرده است این عطوفت حسین
زهرا کنار درب حسینیه دم گرفت
هَل مِن مُعین… دوباره جهان رنگ غم گرفت
صدها گره ز مشکل او باز می شود
هر کس برای روضه ی تو یک قدم گرفت
عمرم بدون نوکری ات عزتی نداشت
بی اشک روضه روز و شبم لذتی نداشت
ای شرط توبه ی پدر دور از بهشت
بر ما خدا بدون غمت رحمتی نداشت