شعر مرثیه

سه ساعت است که در قتلگاه افتادی

سه ساعت است که در قتلگاه افتادی
محاصره شدی و بی پناه افتادی

سه ساعت است که خون از تنت شده جاری
میان هجمه ی سر نیزه ها گرفتاری

دم آخر کنار دلبر آمد

دم آخر کنار دلبر آمد
زنی قامت شکسته، مادر آمد

نگو این مرثیه روز دهم بود
بگو با گریه صبح محشر آمد

سالار زینب(س)

عقیله بر‌ روی تل ، پیر بود آن لحظه
سرت به دامن شمشیر بود آن لحظه

دوید تا که بیاید به داد تو برسد
ولی چه سود ، دگر دیر بود آن لحظه

روضه رضوان

روضه رضوان پیغمبر زمین افتاده بود
در خیال گندم ری تاختند و باختند

چشمه های آبشان در دشت غم تعبیر شد
کربلا را کوفیان دریاییِ از خون ساختند

اول شعر چرا شمر!سخن ریخت بهم

اول شعر چرا شمر!سخن ریخت بهم
با سنان است سنان وای دهن ریخت بهم

روضه خوان گفت که با چکمه کسی می آید
مادری را وسط سینه زدن ریخت بهم

واویلا

یک عده به دستور یزید آمده اند
با کینه از آقای شهید آمده اند
یک عده حرامزاده از مزرعه ها
با هرچه که‌دستشان رسید آمده اند

امیرفرخنده

هزار و نهصد و پنجاه زخم خورده تنت

هزار و نهصد و پنجاه زخم خورده تنت
برای بوسه ی من جا نمانده بر بدنت

به من بگو به سر تو چه آمده چه شدی
بگو که این همه آدم تو را چرا زدنت

یا مظلوم

نفر نفر به تنت تیغ و تیر و نیزه زدند
تو را به نیزه،حرم را به چشم هرزه زدند

سپاه غارتیان سمت خیمه راه افتاد
حرم بدون تو در چنگ یک سپاه افتاد

آسمان زیر دست و پا گم شد

آسمان زیر دست و پا گم شد
نور حق بود و در خفا گم شد

جامه ، عمامه و ردای تنش
یا به غارت رسید یا گم شد

عزیز فاطمه(س)

عزیز فاطمه،ای کاش بی صدا نشوی
خدا کند که به صحرا،چو خاکها نشوی

میان گریه و زاری دعا کنم امشب
برای لحظه ای از خواهرت جدا نشوی

یا ولی الله

داغدارِ توام ای خونِ خدا؛ یا جدّاه
سوختم از غم ِ تو صبح و مسا؛ یا جدّاه

نه محرم! که همه عمر عزادارِ توام
هست بر شانهٔ من شال عزا؛ یا جدّاه

عزیزم حسین(ع)

امشب برای گریه زمان کم میاوریم
در مقتل تو کاش که جان کم نیاوریم

امشب مسیر روضه به مقتل رسیده است
اشک خدا به صفحه ی مقتل چکیده است

دکمه بازگشت به بالا