میدونی دلم گرفته فاطمه
میدونی خزون شده بهار من
بغض کوچه توی سینه ی توإ
درد سیلی روی قلب زار من
میدونی دلم گرفته فاطمه
میدونی خزون شده بهار من
بغض کوچه توی سینه ی توإ
درد سیلی روی قلب زار من
این روزها که دیدنتان کیمیا شده
این خانه خانه نیست که دارالعَزا شده
باور نمیکنم چقدر آب رفتهای
حتی برایِ ناله لبت بی صدا شده
این اشک که خود گوشه ای از رحمت زهراست
عرض ادب کوچک ما ساحت زهراست
آن کس که پیمبر به دو دستش زده بوسه
او اُم ابیهای نبی حضرت زهراست
هر کسی بر فاطمه قلبا ارادت داشته
شک ندارم بی گمان با عشق نسبت داشته
حجه الله علینا مادر پروانه هاست
مادری که بر امامان هم امامت داشته
پا شدی از میان این بستر, نکند اتفاقی افتاده؟!
بسته ای چادرت به دور کمر, نکند اتفاقی افتاده؟!
پاشدی تا کمی قدم بزنی, آب و جارو به این حرم بزنی
بازویت خوب شد مگر مادر؟! نکند اتفاقی افتاده؟!
اگر می توانی بمانی بمان
عزیزم تو خیلی جوانی بمان
تو هم مثل من نیمه جانی بمان
زمینگیر من,آسمانی,بمان
با رفتنت خالی مکن دور و برم را
پاشیده تر از این مگردان لشگرم را
ای نیمه ی مجروح من ای کاشبا تو
در خاک بگذارند نیم دیگرم را
بر تاج عرش نوشته شده “لافتا علی”
“یا مظهر العجائب و یا مرتضا علی”
من بوده ام ملیکه و هم کفو با علی
دستان سرنوشت مرا برده تا علی
ساکت و آرام دارد اشک می ریزد زنی
در خیالش نیست حتی خواهشِ ابراز هم
مادری مانندِ هرشب بغض کرده کوچه را
مادری مانندِ هر شب درد دارد باز هم
تو فاطمهای جلوۀ انوار الهی
تو فاطمهای بیبدل و لا یتناهی
تو قبله و… دلها همه تا کوی تو راهی
عالم شده با نور تو روشن, به نگاهی
روز و شب در شررم دم به دم از تنهایی
خسته از هجرتوام, خسته ام از تنهایی
برروی گونه مداوم قدمش میلغزد
بی قراراست همین أشک هم از تنهایی
تا ابد می ماند یکتا گر علی شویش نبود
مرتضی کی شیر می شد او گر آهویش نبود
اینکه زود از جا کََنَد درب و بگیرد قلعه را
داشت شوق دیدن زهرا ز نیرویش نبود