شعر مصیبت امام سجاد ع

از هر طرف رفتم

از هر طرف رفتم غمی آمد به جانم

از این طرف عمه,از آن سو خواهرانم

در پیچ و تاب چشمهای هرزه باید

جوشن برای معجر زنها بخوانم

آیینه زاده ام

آیینه زاده ام که اسیر سلاسلم

هجده ستاره بر سر نیزه مقابلم

ما را زدند مثل اسیران خارجی

دارم هزار راز نگفته در این دلم

سهل ساعدی

ای سهل در این کوچه ها بال و پرم سوخت

از سوز درد تازیانه پیکرم سوخت

از بسکه خاکستر به رویم ریخت دشمن

عمامه را بردار که موی سرم سوخت

حکم از بالا برایم آمده

حکم از بالا برایم آمده تب داشتن

کاسه ی چشمی پر و اشک لبالب داشتن

مصحفی دارم ورق ها دل٬ زبانم هم قلم

اشک من جاری ست از باب مرکّب داشتن

دکمه بازگشت به بالا