شعر مناجات امام رضا

محضر معشوق

در درون میکده مخمور بودن خوب نیست
از بساط عشق بازان دور بودن خوب نیست
راز دل باید بیاید آخرش روی زبان
محضر معشوق ها معذور بودن خوب نیست

اَباالحَسن

آی؛جگرگوشه ی طاها, رضـا
رئـوف خـاندانِ زهـرا, رضـا
مثل علی شأن تو والا, رضـا
سَیّدِ اهل بیت موسیٰ, رضـا

زائری خسته

صدای گریه ی آرام زائری خسته
صدای پیرزن و ناله های پیوسته
کنار درب حرم یک یتیم بنشسته
که راه هر نفسی را به سینه ها بسته

پنجره فولاد رضا

حرف ها گفتیم با پنجره فولاد رضا
بغض ها ترکیده در صحن گوهرشاد رضا

نیمه شبها تا سحر خیره به گنبد بوده ام
پر گناه و خیره سر خیره به گنبد بوده ام

عشق رضا

زانو زدن پیش تو بالا دستمان کرد
این رو زدنهای به جز تو پستمان کرد

یکبار دستان ضریحت را گرفتم
این شد که در این آستان پابستمان کرد

وقتی که غم میگیره

وقتی که غم میگیره راه گلومو بد جور
خدا خدا میکنم زیارتت بشه جور

گنبدو که میبینم دلم بهاری میشه
شکوفه های دلم امام رضایی میشه

دخیل

 به تاروپودضریحت دخیل بسته دلم
من آمدم که بگویم تمام ِدرد دلم
طلوع نور شما در دلم چو مأوا کرد
دری بسوی سعادت بروی من واکرد

کجا عاشق شدم


گشته ام عمری ببینم از کجا عاشق شدم

دیدم از روز ازل در کربلا عاشق شدم

عشق بین ما دو تا هرگز ندارد انتها

تو مرا عاشق شدی  من تو را عاشق شدم

اجابت کن

اجابت کن گدایی را بر احوالات بارانی

که خشکی برده از یادم رسوم عبد و سلطانی

به پایم شوره زاری شد به لطفت یا کریم, اما

برآشفتم نمک دان ها ز دستانم چه آسانی

یا حضرت ثامن الحجج

در کنار حرمت سینه جلا می گیرد

چشم و دست و سر و دل بوی خدا می گیرد

با دخیل بستن بر پنجره ی فولادت

هر گدا , تذکره ی کرببلا می گیرد

رضارسولی

 

دوباره آمده ام

دوباره  آمده ام  تا  غزل ترانه  کنم
 شبانه  گریه ی جانسوزعاشقانه  کنم

بر آستان تو روی  نیازمن  برخاک
 که آبرو طلب از خاک  آستانه  کنم

خورشید

از افق های دور آمده است

سمت جغرافیای چشمانت

     آبرودست وپاکندخورشید

تا که باشد بجای چشمانت

دکمه بازگشت به بالا