جهان را غیر عشقت یک سرِ سوزن نمی خواهم
دو دنیا را نه با تردید؛ که قطعا نمی خواهم
بدونِ تو همان بهتر که ظلمت باشد و وحشت
که بی تو قبرِ خود را لحظه ای روشن نمی خواهم
جهان را غیر عشقت یک سرِ سوزن نمی خواهم
دو دنیا را نه با تردید؛ که قطعا نمی خواهم
بدونِ تو همان بهتر که ظلمت باشد و وحشت
که بی تو قبرِ خود را لحظه ای روشن نمی خواهم
هر چه هستم حتم دارم ، دوستم دارد حسین
نیست غم در روزگارم ، دوستم دارد حسین
اوست یارم ، قبل دنیا آمدن تا بعد مرگ
در خزان و در بهارم دوستم دارد حسین
تنها نه اینکه پیر و جوان گریه میکند
در ماتمش زمین و زمان گریه میکند
از شرق تا به غرب، محیط حسینیه
دارد جهان کران به کران گریه میکند
اگر که ذکر لبم غیر ربنا نشود
به جز وصال تو مقصود آتنا نشود
چقدر هی شب جمعه بیاید و برود
و روزی من بیچاره کربلا نشود؟
کاری به دشت لاله و گلشن ندارم
آواره ام, جز روضه ات مأمن ندارم
من دوستت دارم, بخوان از اشک هایم
از روسیاهی جرأت گفتن ندارم