از همه رانده و تنها شدنم را دیدی
زیر بار گنهم تا شدنم را دیدی
پای نفسی که تمام ثمرم را سوزاند
دامن آلوده و رسوا شدنم را دیدی
از همه رانده و تنها شدنم را دیدی
زیر بار گنهم تا شدنم را دیدی
پای نفسی که تمام ثمرم را سوزاند
دامن آلوده و رسوا شدنم را دیدی
رواست از همه آلوده ها خبر بزنند
دوباره نوبت بیچاره هاست، در بزنند
صدای وا شدن میکده می آید باز
حواله شد مِی ما را به چشم تر بزنند
آه در سینه بماند بغض طوفان می کند
چشم را در سفره های گریه مهمان می کند
در بیابانی که غفلت در دل من ساخته
می کند اشکم همان کاری که باران می کند
عبد ضعیف، تابِ قهر و تشر ندارد
جز آستانِ ربّش، جایی دگر ندارد
بنده رسیده اما با کوله بار خالی
نزد رئوس الأشهاد، جز چشم تر ندارد
منم آن گناهکاری، که به سوی تو دوان است
تویی آن بزرگواری، که کریم و مهربان است
تو همیشه در فرازی، تویی آن گدا نوازی
که در اوج بی نیازی، نگران بندگان است
آواره ای فراری ام و بی نشانی ام
یاذالکرم، کنار خودت می نشانی ام؟
سرمایه ام همین به کنارت نشستن است
بیچاره می شوم اگر از خود برانی ام
خوب یا بد زشت یا زیبا هرآنچه داد، شکر
بابت شب های غمگین، روزهای شاد، شکر
گردنی داریم از بنیان مو باریک تر
هرچه از تقدیر روی دوش ما افتاد، شکر
به حکم تَطْمَئِنُّ الْقَلب دریاب اضطرابم را
بیا آباد کن از نو دلِ خانهخرابم را
ندیدم از رگِ گردن به من نزدیکتر بودی
خودم را از میان برداشتم، بردم حجابم را *
سر زده اشک به کاشانه ی چشم تر ما
گریه این وقت سحر آمده پشت در ما
نوبت مستی سی روزهی عُشّاق رسید
پُر شد از باده ی روحانی تو ساغر ما
از درون خالی شدم غیر از ریا چیزی که نیست
از من بیخانمان غیر از جفا چیزی که نیست
بر زمین خوردم بلندم کن خدای مهربان
در هوس غرقم یقین غیر از هوا چیزی که نیست
دور بودم از سرایت حس غربت داشتم
ماه ها بود انتظار ماه رحمت داشتم
خود مرا خواندی به درگاهت و الا من کجا
از برای صحبت با تو لیاقت داشتم؟
من کیم اون که تو رو یادش رفت
من کیم اون که همش بد کرده
تو همونی که همش منتظری
بلکه این بنده ی بد برگرده