شعر مناجات

بیراهه رفتم

با اینکه سنگین است میزان گناهانم
سر به هوا بودم , ولی حالا پشیمانم

نه دم ز توبه میزنم نه دم ز استغفار
چیزی به غیر از گریه کردن هم نمیدانم

ذکرُ الله

بنای نوکری ام بی دلیل,محکم نیست
که در طراز شما سروری در عالم نیست

به قدر تو که خدا گفته است(اَنَا دِیَتُک)
به پیشــگاه الهـی کسی مُکـرّم نیست

حُسن یوسف

دلبر شب ماه باشد , دلربای من حسین
گر عقیق حُسن یوسف شد , بُوَد معدن حسین

بی نیاز از باغ جنت بی خیال از دوزخم
گر به روز حشر بردارد قدم با من حسین

یا غافرالخطایا

در سایه ی جهالت عمری خراب کردم
وقتی که پشت خود را بر آفتاب کردم
حتی عبادت من بوی ریا گرفته
در توبه ای حقیقی ترک ثواب کردم

شرمنده از گناهان

دلبر دلش گرفته دلدار گریه کرده
عاشق همیشه وقت دیدار گریه کرده

به آشتى بنده , مشتاق تر خدا بود
از توبه گنهکار , غفار گریه کرده

پشیمان تر از همه

عبدی که بود پست و هوسران تر از همه
برگشته سر به زیر, پشیمان تر از همه

از خود فرار کرده غلام فراری ات
سوی تو بازگشته گریزان تر از همه

رو سیاهم

رو سیاهم , بی پناهم آمدم
سربه زیرم غرق آهم آمدم

دست خالی نه … که دست پر ببین
این من و بار گناهم آمدم

کیست گنه کار تر از من

کوبنده در کیست گنه کار تر از من
سربسته بگو کیست گرفتار تر از من
با بیم وامید آمدم امشب سر سفره
با این که کسی نیست سبکبار تر ازمن

یا ایها العزیز

ای بودنت برای عبادت دلیل من
کعبه پر از بت است,کجایی خلیل من؟

دست مرا بگیر که در ابتدای راه
وامانده است نفس ضعیف و ذلیل من

اِنّٙ‌الاٙنسانٙ لٙفیٖ خُسْر

باید برای حال زارم ناله سر کرد
یا لااقل این شام ظلمت را سحر کرد

وقت گرفتاری تو را خواندن, هنر نیست
آنکه همیشه خوانده نامت را, هنر کرد

وقت توبه

وقتی گناهان خودم را میشمارم
دیدم که باید دست را برسرگذارم

آبی که از سر بگذرد کاری است مشکل
ترسی به دل دارم ولی امیدوارم

ای دل بیچاره

ای دل بیچاره گره وا نشد
پَرسه مزن تا شب احیا نشد
توبه اَت ایدل به وفا بند نیست
عیب ز درگاه خداوند نیست

دکمه بازگشت به بالا