شعر ولادت حضرت رقیه

کرامات عشق

دوره ی غربت دلم سر شد

آسمان وزمین منور شد

حال و روزخراب دیروزم

با کرامات عشق بهتر شد

شرح والیل و قدر قرآن

دامن شب ستاره باران است

جلوه‌ای از خدا نمایان است

کودکی آمده که گیسویش

شرح والیل و قدر قرآن است

آیه های بهشت

 پریوشیکه غزل خوان مهربانی هاست

 سهساله دخترک خانواده ی زهراست

 

 شبولادت او روز مرگ نومیدی

 شروعلحظه ی تحویل سال خورشیدی

خنده ی زهرا

 

دلم برای تپیدن بهانه ای می خواست

برای پوچ نبودن نشانه ای می خواست

کبوتری شده بود, آشیانه ای می خواست

و دانه از کرم نازدانه ای می خواست

دختری از قبیله ی نور

دختری آمداز قبیله ی نور

 نذرراهش سبد سبد احساس

 صورتشمثل قاب نرگس بود

 سیرتشروح صد گلستان یاس

ولادت حضرت رقیه سلام الله علیها

داشت آن روز زمین قصه ی دلبر می خواند

قصه ی دیگری از یاس معطر می خواند

رخ مولود چنان با رخ مادر می خواند

که پدر زیر لبی سوره ی کوثر می خواند

دکمه بازگشت به بالا