آنجا که بسم الله الرحمن الرحیم ست
آنجا که زلف شعر در دست نسیم ست
شعری که زلفش دائما در پیچ و تابست
بی شک، یقینا مدح پور بو تراب ست
آنجا که بسم الله الرحمن الرحیم ست
آنجا که زلف شعر در دست نسیم ست
شعری که زلفش دائما در پیچ و تابست
بی شک، یقینا مدح پور بو تراب ست
کبوتریم و پی دانهی امامحسن
رسیدهایم درِ خانهی امامحسن
تمام مردم این شهر، شهرت ما را
شناختند به دیوانهی امامحسن
باید که صد دفتر به نام او غزل کرد
آنکس که طعم مرگ را همچون عسل کرد
وقتی نقاب خویش را از چهره برداشت
کرببلا را روشن از نور زحل کرد
شد عیان صورتی ز سیرۀ عشق
محو رویش شدند و خیرۀ عشق
جلوه گر شد نماد آل الله
ماه خوش چهرۀ منیرۀ عشق
بوی بهار می وزد از آسمان عشق
دنیا مزین است به رنگین کمان عشق
دربین باغ عشق گلی وا شده کزآن
بوی بهار پر شده در اسمان عشق
دست بر سینه همه مهمان قاسم می شویم
دیده گریان، سائلِ احسان قاسم می شویم
سفره دارِ امشبِ ما شد کریم ابن کریم
ریزه خوارِ لطفِ بی پایانِ قاسم می شویم
بهار طبیعت چو همراه با
بهار دل انگیز قران رسید
از این لاله و یاس و سنبل شکفت
وز آن شد شکوفا درخت امید
از فراسوی زمان دمیده نور ازلی
آسمان ها شده از روشنی اش چه منجلی
شد زمین جایگه نزول فیض اوَّلی
که شکوفا شده نوگل گلستان علی
یک چشمه از عنایت چشم شما, عسل
خوشرنگ تر ز سرخی رنگ طلا, عسل
بسم الله است ذکر شروع عریضه ها…
اما شروع می شود این شعر با, عسل
پشتِ این خانه پُر از خِیلِ بنی آدم شد
یکی از قاطبه ی کلِّ ملائک , کم شد
حاتم آمد به دَرِ خانه , تماماً خَم شد
بندِ قنداقه به دستانِ عمو محکم شد
باز بوی بهار آمده است
سینه ها را قرار آمده است
چشمه جاری کرامت حق
از دل کوهسار آمده است
تو خواستی کمی ز کار عشق سر درآوری
و از نهالِ قامتِ خودت ثمر درآوری
امانتی به مادر ِ تو داده بود مجتبی
سپرده است نامه را دَم ِ سفر درآوری