شعر ولادت حضرت هادی

نور چشم

تمام زاویه ها را کشیده ای قائم
آهای سرو قدِ سرترین٬سرت سالم

غزال “اُم ولد” نور چشم های جواد
پدر بزرگ شب قدر حضرت قائم

شعر ولادت امام هادی

شروعِ عشق، به نامِ خدا، به نامِ شما
من آفریده شُدم تا شَوم غلامِ شما
هزار شکر نبوده هنوز روی سرم
به غیرِ سایه ی لطفِ عَلَی الدَّوامِ شما

کبوتر حرم

اجازه هست مرغ دل, کبوتر حرم شود
و با فرشته های وحیِ عشق, هم قدم شود

اجازه هست این کبوتر نشسته در حرم
پر شکسته اش برای مدح تان قلم شود

محضر خورشید

نوبت عشق است و کاروبار حرام است
هرچه بجز گفتن از نگار حرام است
جبر تو گر هست اختیار حرام است
محضر خورشید سایه سار حرام است

دلبر تو باشی

دلبر تو باشی باید از دلبر بخوانم
شرک است اگر نام کس دیگر بخوانم

رفتم به کرسی ادب تکیه کنم تا
مدح تو را از روی آن منبر بخوانم

پشت میخانه

پشت میخانه نشستم غرق شور و شادی ام
از خراب آباد این دل در پی آبادی ام

هرکسی پرسید از نام و تبار و شهرتم
سینه را کردم سپر گفتم که عبدالهادی ام

ما گدای سامرایت

ای نگاهت در مسیر کهکشان ها ماندگار
وسعت دستان تو بر سایه بان ها ماندگار

می شود ثابت به من در هر فرازِ «جامعه»
نام تو بین همه خطّ امان ها ماندگار

باده ی نابم

کِی به نظر , باده ی نابم کنی
رحم بر این حال خرابم کنی
گر که دلت نیست به من پس چرا
جلوه به بیداری و خوابم کنی

شروع عشق به نام خدا به نام شما
من آفریده شدم تا شوم غلام شما
هزار شکر نبوده هنوز روی سرم
به غیر سایه ی لطف علی الدوام شما

چشم کریمت

اگر رزق من سامرایی نمی شد
نصیبم مقام گدایی نمی شد

اگر قابلیت نمی داشت قلبم
ز چشم کریمت عطایی نمی شد

جمال آفتاب

روزی ما شد در این ظلمت جمال آفتاب
خوش درخشیدیم در ظل کمال آفتاب
ذره ای بودیم و گردیدیم مال آفتاب
آمدیم آگه شویم از شرح حال آفتاب

دکمه بازگشت به بالا