باده در جام دلم سرریز شد
سینه از عشق خدا لبریز شد
فصل اندوه و غم و غصه گذشت
لحظه هامان بس طرب انگیز شد
باده در جام دلم سرریز شد
سینه از عشق خدا لبریز شد
فصل اندوه و غم و غصه گذشت
لحظه هامان بس طرب انگیز شد
دل می برد ز جمله ی هستی نگاه تو
صدها ستاره واله ی رخسار ماه تو
لیلای عالمی شده مجنون راه تو
کعبه رهین هیبت چشم سیاه تو
در شباهت به نظر نفسِ پیمبر شده است
بی جهت نیست که اسمش علی اکبر شده ست
چه بگویم من از آن ذات که ممسوسِ خداست
اکبر است و صفت اکبر, مخصوصِ خداست
وقتی که طبع من بدمد سورشعر را
در واژ ه ها به عشق تومحشر شود به پا
تا اینکه جایی از غزلت جایشان شود
هر واژه ای به سمت خدا دست بر دعا
سویِ مجنون برسانید که لیلایی هست
ما شنیدیم در این شهر که آقایی هست
دورِ این خانه شلوغ است اگر جایی هست
دردمندیم و دلی خوش که مداوایی هست
هستم همه شب یاد تو ای شه زاده
محتاج به امداد تو ای شه زاده
ای کاش که امر فرج امضا بشود
از برکت میلاد تو ای شه زاده
سید مجتبی شجاع
روشن شب تار می شود از امشب
غم پا به فرار می شود می شود از امشب
فصل دل عشاق علی اصغر
6ماه بهار می شود از امشب
سید مجتبی شجاع
تا نام شما روی لب ما باشد
روشنتر از این روز,شب ما باشد
سوگند به نامت ای علیِ اصغر
دم از تو زدن تاب و تعب ما باشد
سید مجتبی شجاع
غم خانه خراب می شود تا شش ماه
می سوزد و آب می شود تا شش ماه
هر کس که دعایی بکند از امشب
با لطف تو مستجاب می شود تا شش ماه
سید مجتبی شجاع