شعر ولادت قائم آل محمد

یوسف کنعان

دل رمیده حوالی آستانه ی اوست
تمام دلخوشی ام جشن شادیانه ی اوست
ترانه ی لب من از غزل ترانه ی اوست
” رواق منظر چشم من آشیانه ی اوست “

جان عالم هستی

جان عالم هستی و جان ها بلاگردان توست
آسمان ها و زمین در خدمت فرمان توست

با وجود تو دو عالم رزق و روزی می‌خورد
قطب عالم هستی و “هستی” همه مهمان توست

دکمه بازگشت به بالا