شعر ولادت كريمه اهل بيت

اخت الرضا

تو مجموعه‌ی لطف‌ و جود و عطایی
تو یک چشمه از جوشش هَل اَتایی
تو دریاچه نه ؛ بَحر بی انتهایی
چه‌گویم‌که‌هستی؟چه‌گویم‌چه‌هایی؟
تو معصومه هستی و اُخت الرّضایی

ایوان آینه

در شهرِ پُر غَمی که نَمانده ست مَحرمی
تو دافعَ البلایی و تو رافعَ الغَمی

در شهرِ شوره زار و نمکزار زخمی ام
تنها برای این دلِ زخمی تو مَرهمی

قرار شیرین

تویی که از نفست لفظ یار شیرین است
نگار گر که تو باشی نگار ، شیرین است

قرار بوده از اول به هدیه جان بدهیم
زمان بگو و مکان که این قرار شیرین است

دکمه بازگشت به بالا