شهادت فاطمه معصومه

بی بی جانم

 هجران به چالش می کشاند عاشقان را
همراه خود می آورد اشک روان را

خواهر شدی و فکر دوری از برادر
با بی قراری برده از جانت توان را

نمک گیر

باز هم میشوم کبوترتان
زیر ِ این گنبدِ مُنَوَرتان
من نمک گیر ِسفره ات شده ام
دستِ خالی نرفتم از درتان

عصمت

با وضو از دیده تر مینویسم فاطمه
مثل فضه مثل قنبر مینویسم فاطمه
باطن الله اکبر مینویسم فاطمه
هستی موسی بن جعفر مینویسم فاطمه

شور عشق

اگر به دست خزان باغ بی بری بانو
ولی به روی فلک سایه گستری بانو
به سوی قم که قدم می نهی علم بردوش
به شانه عرش خدا را می آوری بانو

تعلق ها

 کنارِ صحن تو ,دیدم تمام باور خود را
نشانی از مزار بی نشان مادر خود را

همیشه قبل هر کاری برای رزق اشعارم
گشودم گوشه ی ایوان طلایت دفتر خود را

داغ دیدی

تو بستر به سختی نفس میکِشی
تو این لحظه ها شکل مادر شدی
الان خوب حس میکنم واسه چی
تو زهرای موسی بن جعفر شدی

بی برادر

هم شکسته میشود پشت برادر بی برادر
هم شود مثل گلی پژمرده خواهر بی برادر

از مدینه آمده تنها به عشق دیدن او
جان نمیخواهد به تن معصومه دیگر بی برادر

آسمان

تا ابد سایه‌ی سرم هستی
ای که از عالَمی سری بانو
دست ما را رها نخواهی کرد
شافع روز محشری بانو

دکمه بازگشت به بالا