شوق رضوانم گرفت

زردی گنبد عیان شد

زردی گنبد عیان شد, شوق رضوانم گرفت

ابر رحمت شد هویدا, باز بارانم گرفت

اشک من جاری شد و جاری شد و دیدم که اشک

گرد روی پردهء قلب مرا با نم گرفت

دکمه بازگشت به بالا