ویـرانه نه آن است که در شـهـرِ دمـشق است
ویـــرانـه دلِ مـاسـت کـه بـیگانه عشق است
ویــــرانـه نـخـوانـیـد که مِیخانه عشق است
مِــیــخانـۀ دیــوانـگی و وادیِ عــشــق اسـت
ویـرانه نه آن است که در شـهـرِ دمـشق است
ویـــرانـه دلِ مـاسـت کـه بـیگانه عشق است
ویــــرانـه نـخـوانـیـد که مِیخانه عشق است
مِــیــخانـۀ دیــوانـگی و وادیِ عــشــق اسـت
نگـاهی برنجف انداختم من
حَرَم رادیدم و دل باختم من
نمی خوانم خدا او را ولی از
خدایش هـم جدا نشناخـتم مـن