قطره ای بودم وچکیده شدم
سمت دریای تو کشیده شدم
بارهاست سنگ عاشقی خوردم
باز اطراف عشق دیده شدم
قطره ای بودم وچکیده شدم
سمت دریای تو کشیده شدم
بارهاست سنگ عاشقی خوردم
باز اطراف عشق دیده شدم
غزلیّاتِ قدیمّیِّ شما از اول
عشق بوده ست که با دست خدا از اول
خِشت خشتِ همه را با برکاتِ نفسش
پایِ خاکستر خود کرده بنا از اول
دستان تو حالا شده بالاترین دست
جبریل بوسه میزند بر اینچنین دست
خلق ازل , کار ِ ابد بر عهده یِ توست
ای اولین دستِ خدا , ای آخرین دست
کار من نیست که بنشینم املات کنم
شان تو نیست که در دفترم انشات کنم
عین توحید همین است که قبل از توبه
باید اول برسم با تو مناجات کنم