فاطمیه 1404

ابر بهاری ام

این روزها شبیه به ابر بهاری ام
در حال رفتنم ، شده ام رود ، جاری ام

زحمت شدم برای تو و خانه ام ، ببخش
برده قرار از دل تو بیقراری ام

بسم رب النور

بسم رب النور، بسم امتحان فاطمه
فی امان الله، یعنی در امان فاطمه

سیب سرخ آفرینش در شب معراج بود
تا قیامت هست شیعه میهمان فاطمه

بی بی جانم

او ابتدای خلقت دادار ، فاطمه ست
او انتهای نعمت بسیار ، فاطمه ست
هم بر خدیجه محرم اسرار فاطمه ست
تنها پناه حیدر کرار فاطمه ست
حتی امید هرچه گنهکار فاطمه ست

تمامِ هستِ علی

امشب تمامِ هستِ علی بندِ یک دم است
هر قدر اگر بگویم از این بیکسی کم است
این بغضِ بی صدایِ نهان در پسِ گلو …
آهی به وسعتِ همه آفاقِ عالم است

اسما بیا که روز جدایی رسیده است

اسما بیا که روز جدایی رسیده است
خواهر! بیا که کار به هجران کشیده است

این روزها که بانوی این خانه هم شُدی
هَر شَب برای فاطمه پَروانه هم شُدی

پس از تو اهل خانه چون پریشانی کیسوها

پس از تو اهل خانه چون پریشانی کیسوها
نمی‌آیند گرد هم مگر با گریه آهو ها

شبیه غنچه‌ها در خود پس از تو معتکف هستند
نمی‌آید دگر سرها برون از روی زانوها

زهرای من

زهرا همیشه عشق در جریان حیدر بود
زهرا همیشه خون در شریان حیدر بود

زهرا ستون خانه‌ی ایمان حیدر بود
ایمان نه تنها بلکه زهرا جان حیدر بود

خورشید عالمتاب من

خورشید عالمتاب من! تابش نکردی
در خانه ات احساس آرامش نکردی
یکبار هم از شوهرت خواهش نکردی
مظلوم من! با ظالمان سازش نکردی

عشق خدا

عشق خداست عاشق زهرا خدای اوست
این شعر اگر قبول کند در ثنای اوست

تطهیر واژه ، شرط شروع قصیده است
در مدح بانویی که حسن خاک پای اوست

نمی گذارم بروی

نه…فکر نکن…که از کنارم بروی
من یار؛ به غیر تو ندارم بروی
گریه نکن و قسم نده جان کسی…
اصرار نکن…نمی گذارم بروی

 سید مجتبی شجاع

یا زهرا(س)

از دعای فاطمه عیسی مسیحا دم شده است
زیر پای هاجر و طفلش زمین زمزم شده است

از دعای فاطمه برگشت نور دیده اش
پیرُهن بر چشم یعقوب نبی مرهم شده است

شمعی و من دور سرت پروانه زهرا

شمعی و من دور سرت پروانه زهرا
سوسو مزن اینقدر در کاشانه زهرا

باشد، رخت را پشت پوشیه نهان کن
اما نرو اینگونه از این خانه زهرا

آن خانه ای را که نباشی در میانش
فرقی ندارد هیچ با ویرانه زهرا

دکمه بازگشت به بالا