فاطمیه 1404

زهرای من

زهرا همیشه عشق در جریان حیدر بود
زهرا همیشه خون در شریان حیدر بود

زهرا ستون خانه‌ی ایمان حیدر بود
ایمان نه تنها بلکه زهرا جان حیدر بود

خورشید عالمتاب من

خورشید عالمتاب من! تابش نکردی
در خانه ات احساس آرامش نکردی
یکبار هم از شوهرت خواهش نکردی
مظلوم من! با ظالمان سازش نکردی

عشق خدا

عشق خداست عاشق زهرا خدای اوست
این شعر اگر قبول کند در ثنای اوست

تطهیر واژه ، شرط شروع قصیده است
در مدح بانویی که حسن خاک پای اوست

نمی گذارم بروی

نه…فکر نکن…که از کنارم بروی
من یار؛ به غیر تو ندارم بروی
گریه نکن و قسم نده جان کسی…
اصرار نکن…نمی گذارم بروی

 سید مجتبی شجاع

یا زهرا(س)

از دعای فاطمه عیسی مسیحا دم شده است
زیر پای هاجر و طفلش زمین زمزم شده است

از دعای فاطمه برگشت نور دیده اش
پیرُهن بر چشم یعقوب نبی مرهم شده است

شمعی و من دور سرت پروانه زهرا

شمعی و من دور سرت پروانه زهرا
سوسو مزن اینقدر در کاشانه زهرا

باشد، رخت را پشت پوشیه نهان کن
اما نرو اینگونه از این خانه زهرا

آن خانه ای را که نباشی در میانش
فرقی ندارد هیچ با ویرانه زهرا

علی مظلوم

حیدر و هرکس داره بی نیازه
عالمیه عالم بی نیازی …
نه ساله من چیزی ازت نخواستم
الان میخوام تابوتمو بسازی

مدینه جای ماندن نیست

اگرچه وقت رفتن نیست ، مدینه جای ماندن نیست
کسی فکر من اصلاً نیست ، مدینه جای ماندن نیست

مدینه تا پیمبر بود ، با یک گل معطر بود
دگر آن گل به گلشن نیست ، مدینه جای ماندن نیست

با ولایت از ازل پیمان محکم بسته است

او‌ که قبل از خلقتش ، شد آزموده فاطمه ست
عالم هستی وجودش از وجودِ فاطمه ست

با ولایت از ازل پیمان محکم بسته است
خانه ی امنِ ولایت بر عمودِ فاطمه ست

علی مظلوم

شب بود و از خون‌گریه‌هایش ماه می‌سوخت
عکس علی در چاه بود و چاه می‌سوخت

تنهاست…، دارد می‌کشد آب، آب نه اشک
تا پیش زهرا آب هم در راه می‌سوخت

فاطمه جان

ندیده بود از ما غیر خوبی
همونی که رسید بعدش لگد زد
نه اینکه من بگم ، تو نامه گفته
جدای از لگد ، حرفای بد زد

فدای حضرت زهرا(س)

من هرچه دارم از عطای حضرت زهراست
از ابتدا دل مبتلای حضرت زهراست

یک جان ناقابل خدا داده به من آن هم
با فخر می‌گویم فدای حضرت زهراست

دکمه بازگشت به بالا