قاسم صرافان

از زبان جُون, غلام اباعبدالله (ع)

تا پیشکش کنم بجز این سر نداشتم

رویم سیاه!  تحفه‌ی بهتر نداشتم

در بین عاشقان تو شرمنده‌ام حسین!

حتی تنی سفید و معطر نداشتم

 

بیایید ای جوانان بنی هاشم

آرام کن اهل حرم را با قدمهایت

با آیه‌ی چشمان خود پیغمبری کن باز

لب باز کن حرفی بزن با من علی اکبر!

با لحن شیرینت برایم دلبری کن باز 

روز وداع

نگران بودم از این لحظه وآمد به سرم

زینب و روز وداع تو!؟ امان از دل من

این همه رنج و بلا دیدم و چشمم به توبود

تازه با رفتنت آغاز شده مشکل من

بگذار من هم در صف دلدادگان باشم

من از تولد عاشقم؛ وقتی پدر با عشق

بعد از اذانش «یا حسین»ی خواند در گوشم

در چشمهایت ای عمو جان! کربلا دیدم

وقتی گرفتی لحظه‌ی اول در آغوشم

 

خرابات

«یا علی» گفته عشق در آغاز, تا که این‌قدر ماندگار شده

هر کسی با ابوتراب نرفت, به هوا رفته و غبار شده

کعبه برخاست احترام کند, لب گشوده‌ست تا سلام کند 

او هم از سینه چاکی‌ش پیداست که به عشق نجف دچار شده

غدیرانه

دست‌هایت را که در دستش گرفت آرام شد

تازه انگاری دلش راضی به این اسلام شد

دست‌هایت را گرفت و رو به مردم کرد و گفت:

مومنین! ( یک لحظه اینجا یک تبسم کرد و گفت:)

از روز اول

گریه بود اولین صدا, آری! , روزاول که چشم وا کردیم

کشته‌ی اشک! همه اسم تو را , باهمان اشک‌ها صدا کردیم 

شیر می‌داد مادر و فکرش , پیش ششماهه‌ی تو بود انگار

شیر مادر اگر که کم خوردیم , به «علیاصغر» اقتدا کردیم 

غرق در وضوی علی

عشق یعنی یکی درون دو تن

عشق یک روح رفته در دو بدن

عشق زهراست روبروی علی

نظر آنهم فقط به سوی علی

پیوند آسمانی

آسمان می‌خواند امشب قدسیان دف می‌زنند

حوریان کل می‌کشند و خاکیان کف می‌زنند

شیر عاشق کش! کدام آهو دلت را برده است؟

تیغ مرحب جو! کدام ابرو دلت را برده است؟

زینت شانه‌های پیغمبر

زندگی چیز دیگری شده است , تا به نامت رسیده‌ایم حسین!

عشق سوغاتِ کربلاست اگر , مزه‌اش را چشیده‌ایم حسین!

هر دلی را به دلبری دادند , هر سری را به سَروَری دادند

ما که هر وقت گفته‌ایم خدا , از خدایت شنیده‌ایم: حسین

اینگونه اگر مست ترین

اینگونه اگر مست ترین مست جهانم

 شور حسن ابن علی افتاده به جانم

 جا نیست بنوشم, به سرم باده بریزید

 تا غرق شراب آیه‌ی تطهیر بخوانم

تیغ حیدری

ذوالفقاری که حق به لب دارد

روح از مشرکان طلب دارد

ذوالفقاری که برق تا می‌زد

لشکری صف نبسته جا می‌زد

دکمه بازگشت به بالا