قم

صحن آئینه

بس که لبریز شد از وصف تو جام کلمات
عاجز از مدح تو گردید تمام کلمات

شاعران گرچه نوشتند ولی کافی نیست
باید از مدح تو خوانند امام کلمات

بسوی مرقد تو

برای بار غمت سوگوار باید شد

تمام عمر از این غصه زار باید شد

برای خضرشدن در کنارصحن تو با

غلام و نوکر تو همجوار باید شد

ولی زینب

تو به شهر ِ غریبه آمدی و

گُل نثار ِ تو شد ولی زینب…

دلِ یک شهر ِ خارجی بانو

بی قرار ِ تو شد ولی زینب…

آینه ی عصمت

یاد تو آسمان دلم را فراگرفت

باران بهانه داشت, سراغ تو را گرفت

 چادر به سر کشیدم و یادم نمانده کی؟

دستم میان دست ضریح تو جا گرفت

حال زار

بعد از پدر حالا نگارم را گرفتند
از من تمام روزگارم را گرفتند

از این جدایی جان من بر لب رسیده
هستیِ من تاب و قرارم را گرفتند

خواهر شدن

خواهر شدن یعنی,بلا بر جان خریدن
از کودکی نازِ برادر را کشیدن

خواهر شدن یعنی جدائی از تو هرگز
مرگ است یک شب روی دلبر را ندیدن

فتـحِ باب

سوارِ ناقه شدی رویِ ناقه مَحمل بود
کجا سَری به رویِ نـیزه در مقابل بود

نَه سایه یِ سرِ نیزه نشین به رویِ سَرَت
نَه اینکه همسَفَرت طعنه هایِ قاتل بود

دکمه بازگشت به بالا