ناگهان تا که چشم وا کردم,ماه مهمانی خدا آمد
به سر سفرهی کرامت دوست,شاه آمد اگر گدا آمد
دیدم این جا میان مهمانها,آمده هر که آبرو دارد
بین این بندگان خوب خدا, چهکند آنکه خود گنهکار است
پشت مهمانسرای تو ماندم,پشت در جای بی سر و پاهاست
من همان به که پشت در باشم,آگهم جای من نه اینجاهاست
نه که من آمدم به سوی توباز, مثل هر بار آمدی یا رب
گر چه دیدی تو زشتی من را,فرصت توبه دادیام امشب
اگر این گونه هم دهی راهم,باز هم آبروی من برود
مپسندی که بر زبان همه, ایخدا گفتگوی من برود
نه لباسی برای مهمانی, نهدگر خلق و حسرتی دارم
بعد یک سال تازه آمدهام,من هم آیا رخصتی دارم؟
گیر کردم میان برزخ خود, نهره چاره دارم و نه کسی
حاصلم را تباه میبینم, چهکنم گر به داد من نرسی؟
من اگر خودم بودم, به دلمباز شور و شین آمد
مانده بودم غریب که ناگه,رحمت واسعه حسین آمد
با حسین آبرو گرفتم من,زشتی دل دوباره زیبا شد
عزتم داد و اعتبارم داد,نوکرش هر که گشت آقا شد
دست من را گرفت و گفت بگو,یاعلی و ز جای خود برخیز
ای ز سنگ گنه زمین خورده,حال بر روی پای خود برخیز
هر که با ذکر یاعلیبرخواست, تا قیامت ز پا نمیافتد
هر که با مرتضی علی آمد, پسز چشم خدا نمیافتد
شاعر : ؟؟؟