مثنوی

یادم نرفته

پیری زمین گیرم, صبوری ناخوش احوال
حس می کنم افتاده ام از شیبِ گودال

یادم نرفته ذوالجناح بی سوارت
یادم نرفته دختران بی قرارت

برخیز برادر

برخیز برادر شهیدم
من زینبم از سفر رسیدم
از رنج اسارت امدم من
مشتاق زیارت امدم من

دکمه بازگشت به بالا