محراب بود و ماه و نماز نشسته اش
روی کبود و نیمة چشمان بسته اش
سجاده بود و سجدة طولانی و قنوت
چادر نمازِ خاکی و دست شکسته اش
محراب بود و ماه و نماز نشسته اش
روی کبود و نیمة چشمان بسته اش
سجاده بود و سجدة طولانی و قنوت
چادر نمازِ خاکی و دست شکسته اش