محسن حنیفی

باده ها

باده ها سرمست چشم می فروش او شدند
موج ها غرق تلاطم از خروش او شدند

مجتبی زاده سکوت قبل رزمش محشر است
رعدها سرباز لبهای خموش او شدند

بنویسید حسن

شد مقدر که شود جام ؛حسن باده حسین
بنویسید حسن خوانده شود ساده حسین

قاسم ای پنجره ی باز شده رو به بقیع
مجتبای حرمی و به تو دل داده حسین

زلف

به دست باد ….نه !صیاد افتاده است موی تو
فدای زلف بی تابت پسر های عموی تو

لب تو آب را می زد صدا اما نمی دانم
به جای آن چه شدکه سنگ می آمدبه سوی تو

پایش شکست

محبوس کرده در وسط سینه آه را
کرده اسیرخود دل خورشید و ماه را

او بانی نجات تمام اسیرهاست
یوسف اگرچه سهم خودش کرده چاه را

گریست اهدنا الصراط

شکسته روضه ات دل مقلب القلوب را
گرفته رنگ چهره ی تو حالت غروب را

شکوه غربتت,شراره زد به قلب کائنات
گریست دجله وفرات,گریست اهدنا الصراط

نام حسن ع

صحبت از خوان کریم است و تهی دستی ما

دستها گرم قنوتند, زحاجت لبریز

گوش این طایفه آوای گدا نشنیده است

قبل گفتن شده کاسه ز اجابت لبریز

ای قبله مدینه

حق از زلال چشم تو ساغر درست کرد
ازخاک پای تو دُر و گوهر درست کرد

ته مانده ی پیاله ی آب تو را گرفت
تا سلسبیل و چشمه کوثر درست کرد

شعر شهادت حضرت زینب(س)

مادر گریه! مادر غم ها! جان از غصه آمده بر لب!
روضه دار شبانه روز حسین! السلام علیکِ یا زینب!

چشم های تو از نجابت و نور, چشم های تو جنس باران است
گریه های زیاد آبت کرد, بس که زخم دلت فراوان است

شعر وفات حضرت ام کلثوم (س)

نگاه آسیه ها محو درقداست اوست
حیا,ادب شده ی مکتب نجابت اوست

به شأن ورتبه ی او غبطه میخورد مریم
دلیل این سخنم جایگاه عصمت اوست

شعر روضه حضرت زهرا(س)

نیت نمودی خویش را بر یار بسپاری
جان را به جانان با تن تب‌دار بسپاری

باید که مرهم روی زخم خویش بگذاری
سردرد خود را دست این دستار بسپاری

شعر روضه حضرت زهرا (س)

او قصد رفتن کرده است و بار بسته است
سردرد دارد بر سرش دستار بسته است

می‌خواست مولا از غریبی دربیاید
اما به هر در می‌زند انگار بسته است

شعر مرثیه حضرت زهرا (س)

دستم به دامان کسی که بین کوچه
دستش جدا از دامن مولا نمی‌شد
جان علی مرتضی در مشت او بود
او را زدند و باز مشتش وا نمی‌شد

دکمه بازگشت به بالا