خیال خام میجوید تمنای وصالش را
ولی با این همه دل دوست میدارد خیالش را
مشو جویای احوال دل سرمست و حیرانم
کسی که با علی باشد نمیپرسند حالش را
خیال خام میجوید تمنای وصالش را
ولی با این همه دل دوست میدارد خیالش را
مشو جویای احوال دل سرمست و حیرانم
کسی که با علی باشد نمیپرسند حالش را
هر کسی از خانه دنبال شراب آمد برون
از زوایای قدم هایش ثواب آمد برون
مانده بودم تا روم در نزد ساقی یا که شیخ
ساقی از قرعه برای انتخاب آمد برون
جهان برای تو غیر از شکارگاهی نیست
کمان بکش که مرا غیر عشق راهی نیست
کمند زلف میفکن ز نیزه که دیدم
بر آن هدف که تو گیری مجال آهی نیست
ای خوشا بر آن دلی که بی قرار زینب است
روز و شب مویه کنان حیران کار زینب است
اشک او در گران است و پر طاوس نیز
هر کسی لایق مگر بر اشک زار زینب است
بر سینه ی من چنگ که تاثیر ندارد
زیرا ز عطش مادر تو شیر ندارد
در خواب تو دیدم که به خون می تپی اما
گفتم به خودم خواب تو تعبیر ندارد