محسن کاویانی

ما ملت امام حسینیم

وقتَش رسیده مستیِ ما باز رو شود
هر استکانِ چاییِ روضه سبو شود

وقتش رسیده بارِ دگر با گلابِ اشک
روی سیاهمان کَمکی شستشو شود

دَر

کار داریم در این شعر فراوان با دَر

گوییا خورده گره با غزلِ مولا ، در

وَ قسم بَر ترکِ کعبه که حتی دیوار

می شد از عشقِ علی پیشِ علی دَرجا در

یاعلی و یاعلی

دلخوشم با روزهای رفته و طوفانی ام

قصه ها دارد نگاهِ ابری و بارانی ام

 در خودم این روزها غرقم چنان گرداب ها
 

در خودم این روزها سرگرمِ سرگردانی ام

ايوان آينه

در شهرِ پُر غَمی که نَمانده ست مَحرمی
تو دافعَ البلایی و تو رافعَ الغَمی

در شهرِ شوره زار و نمکزار زخمی ام
تنها برای این دلِ زخمی تو مَرهمی

مردِ جهادیم

خورشید به گود آمده سرگرمِ قنوت است
این آلِ سعود است که در حالِ سقوط است

هستند شیاطین همه درگیرِ تبانی
ایران شده آماده ی یک جنگِ جهانی

لبخندِ تو

ای اخمِ تو جهنم ، لبخندِ تو بهشتم
عشقِ تورا خداوند آمیخت با سرشتم
خورده گره نگاهَت با کل سرنوشتم
مست از خُم تو بودم این بیت را نوشتم

اُمِ ابیها

رفتی و خاطره ها پنجره را وا کردند
هی نشستند و فقط گریه تماشا کردند

صورتِ مرد در این هیمنه دیدن دارد
گونه وقتی بشَوَد آینه دیدن دارد

چه صلابتی

غزلی بخوان بشوَد عیان ، که امیرِ روزجزا علیست
که حسابِ ما که عِقابِ ما ، که عذابِ ما همه با علیست
نشد از غم ضُعَفا جدا ، و َ کسی که در پیِ هر گدا
برَوَد شبانه و بی صدا ، ببَرَد لباس و غذا علیست

باغ و گلشن

این شهرِ بسته بی گمان خالی ز روزن نیست
نه! این کویرِ تَف زده بی باغ و گلشن نیست

از شاعری بویی نبرده آن که می گوید
یا حضرت معصومه گفتن شعر گفتن نیست

علی جانم

از نسل ابراهیمی و رفتست
دوش نبی در زیر پای تو
یک روز میفهمم که چرخیدست
هفت آسمان زیر عبای تو

شکرِ خدا

تا زندہ تر باشی شکستی قفلِ جانَت را
شکرِ خدا آسودہ خوردی شوکرانت را

شکرخدا نه خیزران بوسیدہ رویت را
نه نعل اسبی خرد کردہ استخوانت را

هزاران غم

یکبارِ دیگر هفتِ ذلحجّه
آمد ولی حالا مزارِ تو
خالی شده از جمعِ یارانت
حجاج رفتند ازکنارِ تو

دکمه بازگشت به بالا