پرِ شکسته به بالا نمیرسد هرگز
تلاش میکند امّا نمیرسد هرگز
کبوتری که هوایی نشد در این وادی
به آسمان تمنا نمیرسد هرگز
پرِ شکسته به بالا نمیرسد هرگز
تلاش میکند امّا نمیرسد هرگز
کبوتری که هوایی نشد در این وادی
به آسمان تمنا نمیرسد هرگز
آقای سامرا چقدر ناتوان شدی
خیلی شبیه مادر خود قدکمان شدی
عمری اسیر طعنه و زخم زبان شدی
تبعیدی مجاور یک پادگان شدی
مست یارند , هرکجا هستند
بی قرارند , هرکجا هستند
شیعه هستند , بر نمی تابند
ذوالفقارند , هرکجا هستند
باید نشست و از برکاتى چنین نوشت
تاروز حشر از حسناتى چنین نوشت
از کشتى وسیع نجاتى چنین نوشت
از شور بهتر از عرفاتى چنین نوشت
کوکب دردانه عصمت نگین اش زینب است
آیه ایاک نعبد , نستعین اش زینب است
رتبه ممسوسه فی ذات در تسخیر اوست
جلوه مستغرق رب, دستچین اش زینب است
دارم به خاطر ِ حَرَمَت گریه می کنم
از شوق ِ سفره یِ کرمت گریه می کنم
در روضه هایِ مُحترمت گریه می کنم
وقتی برای درد و غمت گریه می کنم
هرکه را آسمانی اش کردند
در نگاه تو فانی اش کردند
که عطر و بوی تو داشت
غرقِ در مهربانی اش کردند
جمعه ها را همه از بس که شمردم بی تو
بغض خود را وسط سینه فشردم بی تو
بس که هر جمعه غروب آمد و دلگیرم کرد
دل به دریای غم و غصه سپردم بی تو
خدا کند به سر این انتظارها برسد
زمان مرگ خزان بهارها برسد
نشد اگر برسم من به پای بوسی تو
خدا کند که از آن سو غبارها برسد